17 - Red Ruby -

1.8K 362 323
                                    

در ماشینو با دست راستش هل داد و با فندک سیگارشو آتیش زد؛ پک عمیقی ازش گرفت و مدارک تو دستشو داخل ماشین پرتاب کرد.

دستی به صورتش کشید و نگاهش از حیاط بزرگ اون خونه به پسری افتاد که با چشمهای طلایی به بیرون نگاه میکرد؛ چشمای زیبای شرقیش حتی از این فاصله هم زیبا بنظر میرسیدند؛ عمیقتر از قبل بهش خیره شد اما اون پسر خیلی سریع پنجره رو ترک کرد و حقیقتا لیام از این شوکه شد.

کامی از سیگارش گرفت و قبل از اینکه اونو از ریه هاش خالی کنه صدای دنیل توی گوشاش پیچید؛

د-چرا اینقدر این کوفتی تو دستاته ؟!

لیام دودو به سمت دیگه‌ای خالی کرد و لبهاش شاید چاشنی کمی از خنده روی خودشون جا دادند.

ل-بخاطر اینکه این کوفتی همه زندگی منه !

دنیل با همون قیافه بظاهر درهم پاکتو از دستای لیام گرفت
د-واقعا چیز مفید تری...

یه نخ از سیگار برداشت و اونو روی لباش گذاشت

د-پیدا نکردی بروو ؟!

لیام با نیشخند نگاهش کرد و فندکشو زیر سیگار اون پسر گرفت
ل-و تو چقدر هم که مخالفی !

دنیل کام عمیقی گرفت و چشاش از لذت بسته شدند
د-فاک بهش....

دودو از ریه هاش خالی کرد

د-این مزخرفه !

لیام نیشخند صدا داری زد

ل-و اونی که عاشق وید بود هم من بودم !

دنیل ادای آدمای متفکرو در اورد
د-فکر کنم اون استفن بود !

لیام با اخم تصنعی‌ای نگاش کرد
ل-استفن هنوزم وید میکشه دنیل !

دنیل زبونشو روی لباش کشیدو با سرخوشی خندید، مستقیما تو چشمای سرد و خشن لیام خیره شد و گفت:
د-لیام‌ تو خیلی اخلاقت فاکیه ولی این چشمات، یه جذبه فاکی داره !

لیام بخاطر مسخره بازی اون پسر کمی به عقب هلش داد؛
ل-اگه نسبت نداشتیم شک میکردم روم کراش داری پسر !

دنیل لباشو بین دندوناش کشید
د-مگه چیه؟! مثل داستانها پسری که عاشق برادرش شد !

لیام لبخند دردناکی زد و ضربه ای به شونه اون پسر وارد کرد

ل-جمع کن خودتو مرد گنده !

دنیل خندید
د-وسایلتو جمع کردی؟!

لیام سری تکون داد و دستشو توی موهاش فرو برد

د-بابا اصرار داره زینم همراهت بیاد تا بیشتر یاد بگیره !

لیام اخماشو توی هم کشید و با شکاکی پرسید؛

ل-فکر میکردم دلش بخواد اون پسر پیش خودش باشه و باهم بخوابن تا اینکه اون همراه من واس این قرارداد کوفتی بیاد !

SYNDROME [ZiamFanfiction]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt