صدای سیلیای که خورد تو کل خوابگاه نمور و خالی پیچید و به خاطر شدت ضربه روی زمین افتاد. از گوشهی لبش باریکهی خون جریان پیدا کرده بود و غلتیدن قطرههای خون رو روی فکش حس میکرد. این دقیقا هفتمین سیلیای بود که از راوی میخورد و هنوز سه تا سیلی دیگه مونده بود تا تنبیهش تموم بشه.
-روی پاهات بایست.
به سختی روی پاهاش ایستاد و سرش رو بالا گرفت. سمت راست صورتش بیحس شده بود و امیدوار بود راوی دیگه به این قسمت از صورتش نزنه ولی با چرخیدن سرش به سمت چپ تمام امیدش به باد رفت. سرش داشت از درد منفجر میشد و صورتش میسوخت، با این حال باید دو تا ضربهی دیگه رو تحمل میکرد. پاهاش تحمل وزنش رو نداشت و سرش گیج میرفت و به خاطر ضربهی محکم دیگهای که به صورتش خورد دوباره روی زمین افتاد.
-نمیدونم پوستت از چیه. من دستم درد اومد تو هنوز دردت نیومده؟
از اینکه میدید کیونگسو هنوزم سرسختی از خودش نشون میده و صداش درنمیاد عصبی شد. با تمام وجود دلش میخواست تکتک استخونهای کیونگسو رو خورد کنه تا حداقل صدای نالههاش تسکینی برای اعصابش باشه. فاصلهای که بینشون بود رو با یه قدم پر کرد و دقیقا بالای سرکیونگسو ایستاد. دست سفید کیونگسو دقیقا جلوی پاش بود و بدش نمیاومد یکم بیشتر تفریح کنه. پاش رو بلند کرد و روی دست کیونگسو گذاشت و تمام وزنش رو روی پاش انداخت. کیونگسو تا حالا ساکت بود و بعد از نه تا سیلیای که خورده بود صداش درنیومده بود ولی با درد شدیدی که توی دستش پیچید صدای فریادش بلند شد. این دقیقا همون چیزی بود که راوی میخواست؛ دیدن درد کشیدن پسر لجبازی که حاضر نبود به حرفش گوش کنه.
-شانس آوردی که دو تا از مهمانها از غذا خوششون اومد و بقیه اعتراضی نکردن وگرنه بلایی به سرت میآوردم که روزی صد بار مرگت رو ازم بخوای.
فشار پاش رو بیشتر کرد و کیونگسو از شدت درد نالهی دردناکی کرد. تمام دردی که میکشید فقط برای محافظت از کای بود. نباید میذاشت راوی یا هرکس دیگهای که تو ویلاست از هویت کای با خبر بشه. تا همینجا هم خیلی ریسک بزرگی بود که لوئی پارک میدونست کای اون آدمی که تظاهر میکرد نیست و برای بسته نگه داشتن دهن لوئی پارک حاضر بود با کمال میل درد بیشتری رو تحمل کنه. چشمهاش سیاهی میرفت و دنیا دور سرش میچرخید با این حال از اینکه جلوی راوی ضعف نشون بده متنفر بود و نمیخواست جلوی چشمش از حال بره. نالههای دردناکش برای به آرامش رسیدن راوی کافی بود و بعد از اینکه یه دل سیر به صداش گوش کرد پاش رو از روی دستش برداشت. راوی با خم شدن روی زانوهاش مقابلش نشست و در حالی که زیر چونهاش رو گرفته بود، فشار شدیدی به صورتش وارد کرد.
-تا کی باید تنبیهت کنم تا رام بشی؟
تمام قدرتی که تو وجودش مونده بود رو جمع کرد و تو چشمهای راوی خیره شد: «رام شدن برای حیوونهاست... من آدمم...»
YOU ARE READING
⌊🖤black diamond🖤⌉
Action💎فیک:الماس سیاه 💎وضعیت: کامل شده 💎کاپل ها: چانبک(اصلی)، کایسو ،کریسهو 💎ژانر : رمنس،اسمات،جنایی 💎نویسنده : یونیــــــڪ🌸🍃 خلاصه : ↓ بیون بکهیون پلیس تازه کاریه که منتقل میشه به ایستگاه پلیسی که پارک چانیول توش کار میکنه و بعد از ورودش سعی میک...