جلیقهی ضد گلولهای که چایونگ سمتش گرفته بود رو از دستش گرفت و با آرامش مشغول پوشیدنش شد. همه چی انقدر سریع پیش رفته بود که وقت نکرد به جونمیون یا حتی بکهیون خبر بده داره میره و لحظهی آخر فقط با یک پیام خبر رفتش رو به بکهیون داده بود. گوشیش رو درآورد و به عکس دو نفرهی تار و بیکیفیتی که با بکهیون داشت خیره شد. گوشهی لبش بالا رفت و انگشت شستش رو روی عکس بکهیون کشید.
-چیکار میکنی؟ چی داری میبینی که اینطوری لبخند میزنی؟
صفحهی گوشی رو خاموش کرد و درجواب مینهو لبخندش رو پررنگتر کرد: «داشتم به خودم یادآوری میکردم یک نفر هست که منتظره سالم برگردم.»
-فقط یک نفر؟
-نه دو نفر. جونمیون هم هست.
-پس خانوادهات چی؟
-من همین الان هم براشون مردم. حداقل اینطوری اگه واقعا بمیرم لازم نیست دوباره عذاب بکشن.
-حرفهای ناامید کننده نزن.
خندید و دستش رو روی شونهی مینهو گذاشت. کُلتش رو درآورد و یک دور خشابش رو چک کرد تا ببینه گلوله داره یا نه. نیروهای تیم تجسس به آرومی از دیوار انبار متروکه بالا رفتند و در رو بیسروصدا از اون سمت باز کردند. چانیول از جاش بلند شد و همینطور که سمت در میرفت دستور داد: «چند نفر از بچههای تیم من اینجا بمونن که کسی نتونه از انبار خارج بشه.»
اسلحهاش رو روی حالت آماده باش قرار داد و با احتیاط وارد حیاطی که انبار وسطش واقع شده بود شد. نور آتش جلوی در انبار به چشم میخورد و چانیول با دست به چایونگ اشاره کرد سمت راست انبار رو پوشش بده. خودش به همراه چند نفر از افراد تیمش از سمت چپ به انبار نزدیک شدند و وقتی کل انبار توی محاصرهی تیمش قرار گرفت دکمهی روی بیسیم توی گوشش رو فشار داد و به مینهو گفت:
-تیم من آمادگی کامل داره. آمادهای؟
چند ثانیه بعد صدای مینهو رو از توی گوشی شنید: «اره آمادهایم.»
به ضلع سمت راست حیاط نگاه کرد و با تکون دادن سرش به چایونگ فهموند وقت رفتنه. همهی نیروها هم زمان باهم به سمت انبار رفتند. صدای فریاد مینهو که از افراد داخل انبار میخواست اسلحه هاشون رو تحویل بدن و تسلیم بشن توی فضای خالی انبار پیچید و چند لحظه بعد صدای شلیک گلوله فضا رو پر کرد. انبار شلوغ و به هم ریخته بود و فضای خیلی زیادی برای فرار کردن نداشت. با توجه به شرایط انبار افراد راوی نمیتونستند خیلی مقاومت کنند و کارشون تموم بود. چانیول پشت انبوهی از وسایل آهنی پناه گرفت و از اون پشت به افرادی که بهشون تیر اندازی میکردند تیر اندازی کرد. اوضاع خیلی بهم ریخته و خطرناک بود و انقدر شدت تیراندازی زیاد بود که حتی نمیتونست از پشت اون اشغالا تکون بخوره. با چشم دنبال مینهو گشت و بعد از اینکه مطمئن شد جای مینهو خوبه باهاش از طریق بیسیمی که توی گوشش بود ارتباط برقرار کرد.
YOU ARE READING
⌊🖤black diamond🖤⌉
Action💎فیک:الماس سیاه 💎وضعیت: کامل شده 💎کاپل ها: چانبک(اصلی)، کایسو ،کریسهو 💎ژانر : رمنس،اسمات،جنایی 💎نویسنده : یونیــــــڪ🌸🍃 خلاصه : ↓ بیون بکهیون پلیس تازه کاریه که منتقل میشه به ایستگاه پلیسی که پارک چانیول توش کار میکنه و بعد از ورودش سعی میک...