بکهیون از پشت چانیول بیرون اومد و کمی به جلو خم شد تا بهتر بتونه ببینه: «مرده؟!»
چانیول از گوشهی چشم بهش خیره شد و با حرص زمزمه کرد: «این چه سوال احمقانهایه که میپرسی مشخصه که مرده.»
چانیول بعد از زدن این حرف چند قدمی جلوتر رفت و دستش رو دراز کرد که دست موجود عجیبی که روی تخت خوابیده رو بگیره که مچ دستش توسط جونمیون گرفته شد.
-دست نزن ممکنه به خاطر یه بیماری مسری مرده باشه.
-بلاخره باید بفهمیم این چیه؟
حرف چانیول کاملا منطقی بود. جونمیون از داخل قفسهای که گوشهی دیوار نصب شده بود دستکش پلاستیکی برداشت و بعد از پوشیدنش بدن موجود عجیبی که فقط اسکلتش شبیه انسان بود رو بررسی کرد. چشمهاش بعد از لمس کردن بدن موجودی که روی تخت خوابیده بود به بزرگترین سایز خودش رسید و چند بار محض اطمینان بقیهی قسمتهای بدن جنازه رو لمس کرد.
-چیکار میکنی؟ منحرفی چیزی هستی؟
برای چانیول چشم چرخوند و به کارش ادامه داد. تمام قسمتهای بدن اون جنازه سفتتر از عضلات انسان بود و اگه با چشم بسته لمسش میکرد باورش نمیشد این بدن متعلق به یک انسانه. چند قدمی به عقب برداشت و زیر لب زمزمه کرد: «این چه موجودیه؟!»
کنجکاوی سراسر وجود چانیول رو فرا گرفت و بهش اجازه نداد بیشتر از این عقب بمونه و لحظهی بعد دستکش به دست بالای سر جنازه ایستاده بود. دستش رو روی قفسهی سینهی جنازه گذاشت و بعد از لمس بدنش چشمهاش بیرون زد. وقتی دید حتی یه ذره هم پوست و گوشت جنازه تکون نمیخوره با مشت به سینهی جنازه کوبید و بزرگترین دست آوردش از این کار به فنا رفتن استخون دستش بود.
-این دیگه چه کوفتیه. چقدر سفته.
چهرهی متفکر جونمیون ذرهای تغییر نکرد و در همون حالت جواب داد: «هر چی هست باید مربوط به همون دارویی باشه که ازش حرف میزدند.»
-اینجا چه خبره؟ فکر میکردم اومدیم دنبال الماس. این دیگه چه کوفتیه؟!
-خودمم نمیدونم...
بکهیون ساعت مچیش رو جلوی صورت اون دو نفر گرفت و چندبار تکون داد: «بچهها وقتمون داره تموم میشه. الان دوربینها برمیگردن به حالت اولیه خودشون.»
جونمیون دستکشش رو در آورد و داخل سطل آشغال انداخت و بعد از اینکه از پنجرهی روی در، بیرون رو چک کرد آروم از اتاق خارج شد و پشت سرش بکهیون و چانیول هم از اتاق بیرون اومدند. وسط راه جونمیون متوقف شد و به مسیر ادامه نداد. دری که ازش داخل اومده بودن کاملا بسته بود و رفتنشون فقط فرصت فرار رو ازشون میگرفت.
-بچه ها برگردین در بستهست.
بکهیون همینطور که ساعتش رو چک میکرد گفت: «کجا برگردیم؟! باید تا ده دقیقهی دیگه از این خراب شده بریم بیرون.»
YOU ARE READING
⌊🖤black diamond🖤⌉
Action💎فیک:الماس سیاه 💎وضعیت: کامل شده 💎کاپل ها: چانبک(اصلی)، کایسو ،کریسهو 💎ژانر : رمنس،اسمات،جنایی 💎نویسنده : یونیــــــڪ🌸🍃 خلاصه : ↓ بیون بکهیون پلیس تازه کاریه که منتقل میشه به ایستگاه پلیسی که پارک چانیول توش کار میکنه و بعد از ورودش سعی میک...