پاهاش رو از شدت اضطراب تند تکون میداد و دستهای خیس از عرقش رو مشت کرده بود. سربازها از جلوش رد میشدند و از این اتاق به اتاق بعدی میرفتند و اون همچنان بیحرکت روی صندلی سفت راهرو نشسته بود. تا چند روز پیش هیچوقت تصورش رو نمیکرد یک روز به عنوان ملاقاتی پا توی همچین جایی بذاره و برای چند دقیقه دیدن زندانیش از پشت شیشه به هرکی که میشناسه التماس کنه. در اتاق باز شد و یکی از همکارهاش از اتاق بیرون اومد. با استرس از جاش بلند شد و خودش رو به همکارش رسوند.
-میتونی بری تو ولی زودتر تمومش کن. ملاقات رو براش ممنوع کردن. خودت میدونی اگه کسی بفهمه برای جفتمون دردسر میشه.
متوازع خم شد و به همکارش ادای احترام کرد: «ممنون.»
از کنار همکارش گذشت و وارد اتاق ملاقات شد. جز خودش و کریس کس دیگهای توی اتاق نبود و مطمئنأ اگه یک شیشهی بزرگ و ضدگلوله بینشون نبود خودش رو توی بغل کریس میانداخت و به اندازهی تمام روزهایی که توی دوریش ذرهذره آب شد رفع دلتنگی میکرد. تلفن سفیدی که روی دیوار نصب بود رو برداشت و به گوشش چسبوند و کریس هم متقابلا همین کار رو کرد. نمیخواست گریه کنه اما دیدن کریس توی لباس نارنجیای که مخصوص زندانیها بود جوشش اشک رو توی چشمهاش شروع کرد.
-متاسفم.
جدیت خودش رو حفظ کرد و جواب کریس رو داد: «متاسفی؟ فقط همین؟ فکر نمیکنی بهم یک توضیح بدهکاری؟»
-همه چیز رو توی اون ایمیل بهت گفتم.
-نگفتی. توی ذهنم هزارتا سواله که هیچ جوابی براشون ندارم ولی مطمئنم توی داری.
کریس از ته دل آه کشید و سرش رو از خجالت پایین انداخت. گذشتهی جالبی نداشت و از اینکه گذشتش رو شخم بزنه متنفر بود ولی به خاطر جونمیون هر چیزی رو حاضر بود تحمل کنه؛ حتی خاطرات تلخ گذشتهاش رو.
- چیز زیادی برای گفتن ندارم. من کریس وو نیستم اسمم وو ییفانه.
جونمیون با حرص وسط حرفش پرید: «میدونم توی پروندهات نوشته بود.»
چند لحظه گذشته رو مرور کرد و توضیح داد: «پدر و مادرم وقتی بچه بودم از هم جدا شدند و پدرم رفت کانادا. از وقتی یادم میاومد توی یک اپارتمان پنج طبقه زندگی میکردیم که هر طبقهاش14 واحد کوچیک به اندازهی یک اتاق داشت. مادرم تمام عمرش کار کرد تا هزینهی تحصیل من رو جور کنه و من رو به دانشگاه بفرسته. توی دانشگاه شیمی خوندم همیشه هم معدل الف بودم و با اینکه درس میخوندم روزی یک شیفت کار میکردم تا در حد زنده موندن پول داشته باشم.»
تمام تلاشش رو میکرد ترحم برانگیز به نظر نرسه ولی زندگی سیاه گذشتش خیلی داغونتر از اونی بود که حتی با سانسور بخواد ابرومندانه به نظر بیاد.
YOU ARE READING
⌊🖤black diamond🖤⌉
Action💎فیک:الماس سیاه 💎وضعیت: کامل شده 💎کاپل ها: چانبک(اصلی)، کایسو ،کریسهو 💎ژانر : رمنس،اسمات،جنایی 💎نویسنده : یونیــــــڪ🌸🍃 خلاصه : ↓ بیون بکهیون پلیس تازه کاریه که منتقل میشه به ایستگاه پلیسی که پارک چانیول توش کار میکنه و بعد از ورودش سعی میک...