طی رو درون سطل آب فرو کرد و بعد از اینکه آبش رو گرفت روی زمین کشید. از صبح که از اتاق چانیول بیرون اومده بود تا همین حالا که نزدیک غروب آفتاب بود پیشکار کیم مشکوک بهش نگاه میکرد و جوری زیر نظرش داشت که انگار دزد گرفته. هر جا که میرفت سنگینی نگاه پیشکار کیم رو حس میکرد و احساس معذب بودن بهش دست میداد. پیشکار کیم رو با تمام بدخلقیها و گیردادنهاش دوست داشت و با اینکه گاهی وقتها از دست کاراش به ستوه میرسید، نمیتونست ازش کینه به دل بگیره یا متنفر بشه. بیسیمی که دور کمرش بود به صدا دراومد و صدای جین ازش به گوش رسید: «بکهیون یک لیوان شیر با چند کوکی ببر اتاق ارباب یول.»
با شنیدن اسم«یول» لبهاش تا انتها کش اومدند و لبخند دندوننمایی به پیشکارکیم که با ابروهای تابهتا بهش نگاه میکرد تحویل داد. طی رو داخل سطل برگردوند و میخواست سمت آشپزخونه بره که پیشکار کیم جلوش رو گرفت. بیسیم رو از جیبش درآورد و بدون اینکه چشم از بکهیون برداره به جین گفت:
-خودت این کار رو بکن بکهیون کار داره.
قبل از اینکه جین جواب بده بکهیون دستپاچه جواب پیشکار کیم رو داد: «نه نه. کارم تموم شده. میتونم براشون عصرانه ببرم.»
-لازم نکرده هنوز یک لکهی کوچیک اون گوشهی سالن مونده.
سرش رو پایین انداخت و با دقت مشغول بررسی سرامیک شد: «ولی اینجا که از آیندهی منم درخشانتره. من که لکهای نمیبینم.»
پیشکار کیم با دست به دور ترین نقطهی سالن اشاره کرد و گفت:
-اوناهاش اونجاست. اونجا. چشماتو باز کن خوب ببین.
-کجا؟اینجا که لکهای نیست.
-من با این سنم دارم میبینمش چطور نمیبینی.
صدای جین که از پشت بیسیم پیشکار کیم میاومد اجازهی اعتراض کردن رو از بکهیون گرفت: «ولی من دستم بنده. دارم سرویس بهداشتی رو تمیز میکنم.»
-باشه به کارت برس خودم میبرم.
درحالی که از کنار بکهیون میگذشت گفت:
-خوب اونجا رو تمیز کن برگشتم خبری از لک نباشه.
بکهیون همینطور که با حرص طی رو دوباره از سطل درمیآورد زیر لب «پیرمرد خرفت» رو زمزمه کرد و طی رو محکمتر روی زمین کشید. انگیزهاش از اومدن به این عمارت مشخص کردن هویت یول بود نه حمالی کردن ولی به ناچار مجبور بود هرکاری که ازش میخوان رو انجام بده. خیلی راحت میتونست از طریق چانیول خودش رو خلاص کنه ولی میترسید موقعیت چانیول به خطر بیفته و دوباره تا پای مرگ بره. چند دور دیگه زمین رو طی کشید و بعد از اینکه مطمئن شد کف زمین از تمیزی برق میزنه طی و سطل رو داخل آشپزخونه برد. طی رو به دیوار تکیه داد و سطل رو گوشهی آشپزخونه گذاشت تا سرفرصت خالیش کنه. از صبح چانیول رو ندیده بود و به شدت نسبت بهش احساس دلتنگی میکرد برای همین بیسیم رو از جیبش درآورد و دکمهی Xcode رو فشار داد و بعد اینتر رو زد، خط رو روی 11 تنظیم کرد و بیسیم رو جلوی دهنش گرفت.
DU LIEST GERADE
⌊🖤black diamond🖤⌉
Action💎فیک:الماس سیاه 💎وضعیت: کامل شده 💎کاپل ها: چانبک(اصلی)، کایسو ،کریسهو 💎ژانر : رمنس،اسمات،جنایی 💎نویسنده : یونیــــــڪ🌸🍃 خلاصه : ↓ بیون بکهیون پلیس تازه کاریه که منتقل میشه به ایستگاه پلیسی که پارک چانیول توش کار میکنه و بعد از ورودش سعی میک...