Song for this chapter:
Mad world_Cover by Adam Lambert
____________________________________
هری همونطور که منوی رستوران رو نگاه میکرد با خنده به پرحرفی نایل گوش میداد._ منظورم اینه که اون حتی از من نپرسید بیماری مقاربتی دارم یا نه! فقط گفت کاندوم نذار. من پشمام ریخته بود... بعضی از این دخترا با خودشون چی فکر میکنن؟
_ فک میکردم با تجربیات گهرباری که زمان کالج به دست آوردی این چیزا برات عادی شده باشن!
هری نایل رو مسخره کرد و باعث شد نایل بلند بلند بخنده._ خب حداقل ایمنی رو رعایت میکردم! تو هم اگه اون همه مدت به کون میچ نمیچسبیدی شاید میتونستی گوشه ای از تجربیات مفید منو کسب کنی.
هری چشماشو چرخوند
_ چرا باید هرموقع منو میبینی اون رابطه مسخره رو بهم یادآوری کنی نایل؟
_ منظورت رابطه مسخره ایه که دو سال طولش دادی؟ تا قبل از میچ فک میکردم فقط پاستوریزه ای پسر ولی بعد از اون فهمیدم یه پاستوریزه ی احمقی!
هری انگشت اشارشو بالا اورد و با اخم اعتراض کرد
_ آزمون و خطا نایل! آزمون و خطا..._ آره خب اگه منم میتونستم به همه چی انقد مثبت نگاه کنم همینقد همه چیو به چپم میگرفتم. امیدوارم حداقل اینی که الان تو کفشی یه آزمون و خطای دیگه نباشه.
هری منو رو بست و چهرش بی اختیار توی هم رفت.
_ اون خب... با همه کسایی که تا حالا باهاشون برخورد داشتم فرق داره. خیلی مرموزه و در عین حال بی گناه و آسیب دیده به نظر میرسه! هنوز خیلی چیزا رو در موردش نمیدونم ولی در هر صورت فکر نمیکنم هیچوقت بتونم درباره احساساتم باهاش صحبت کنم._ چرا که نه پسر؟ اون بیمارته ولی میوه ممنوعه که نیست. شاید حتی حس مشابهی بهت داشته باشه... منظورم این نیست که کورکورانه بری سمتش ولی حداقل میتونی توی ذهنت نگهش داری. شاید در آینده شانسشو داشته باشی. کی میدونه؟
حرفاشون با رسیدن گارسن سر میزشون نیمه تموم موند و هری با فکر اینکه آیا واقعا ممکنه یه روز بتونه با لویی درباره احساسات شخصیش حرف بزنه یا نه تنها موند.
هرجور حساب میکرد حتی برای اینکه شانس انجام دادن این کارو داشته باشه اول لازم بود که لویی از نظر روانی درمان بشه و به وضعیت پایدار و سالمی توی زندگیش برسه. و این کاری بود که در حال حاضر فقط از دست هری برمیومد.
_____
راهروی بیمارستان شلوغ و پر سر و صدا و پر از آدمایی بود که برای ملاقات خانواده و دوستاشون اومده بودن. هری با سرعت راه خودشو از بین جمعیت باز کرد و به سمت اتاق لویی رفت.از اون جایی که مطمئن بود کسی برای ملاقات اون پسر نیومده با خیال راحت درو باز کرد و وارد اتاق شد.
YOU ARE READING
Don't let it break your heart [L.S] *Completed*
Fanfictionمهم نیست چه اتفاقی برات میوفته حتی اگه سخت بود حتی اگه هرچی تلاش کردی کافی نبود حتی اگه به عمق تاریکی رسیدی نذار بکشتت نذار قلبتو بشکنه 💙💚 ___________________________ Hey guys خب من دارم این فن فیک رو در حالی شروع میکنم که اکانت شخصی خودمو توی...