☕فنجان ششم : پارک چانیول یا جهنم؟

9.4K 2.6K 770
                                    

بکهیون ادم مذهبی ای نبود و دفعاتی که تو زندگیش به جهنم فکر کرده بود انگشت شمار بودن... مثل همه اونم وقتی کسی اسم جهنم رو میاورد یاد شعله های اتیش و انواع و اقسام شکنجه هایی که مسلما خلاف حقوق بشر بودن میوفتاد و از این همه تناقض گیج میشد...

اما امروز و اتفاقاتش باعث شده بود تصور بکهیون نسبت به جهنم کاملا عوض بشه...تو جهنم خبری از اتیش نبود... بلکه جهنم پارک چانیولی بود که با یه استین کوتاه تنگ مشکلی که باعث میشد عضله های خوشمزه بازوش بیشتر تو چشم بیان میخواست بره فروشگاه و بعد کلی زوزه حاضر میشد تو رو هم با خودش ببره و اخرش هم فقط ازت به عنوان حمال استفاده میکرد و رویاهات رو برای یه دیت تو فروشگاه به باد فنا میداد. و البته جای اینکه بذاره دندونات رو توی گوشت بازوش فرو کنی سبد جلوت رو هی سنگین و سنگین تر میکرد و اصلا به اینکه چقدر به خودت رسیدی تا توی چشم های کوفتیش بیای هم نبود!

تا قبل از چانیول بکهیون هیز نبود... در واقع خسته تر و عصبی تر از این بود که بخواد بازوها یا باسن یکی رو دید بزنه و هر چند دقیقه یه بار اب دهنش رو که بی شباهت به یکی از چشمه های بهاری کوهستان های ژاپن نبود با صدا قورت بده... اون از اون گی های بی سر و صدا بود که به عمرش کلا سه بار گی بار و گی کلاب رفته بود و انقدر از باسنش نیشگون گرفته شده بود که به گه خوردن افتاده بود و کلا قید رفتن به همچین جاهایی رو زده بود.

شاید خیلی بیخیال به نظر میرسید اما در واقع بیشتر مواقع خیلی هم ترسو بود... وارد کردن خودش به زندگی چانیول تقریبا شجاعانه ترین کاری بود که به عمرش بهش دست زده بود...

با پرت شدن یه بسته گنده از رول های دستمال توالت به داخل سبدی که داشت هلش میداد تقریبا یه کم عقب رفت و یه اه اروم کشید. چانیول حتی نچرخیده بود و فقط اون کوفتی ها رو از پشت سر پرت کرده بود و کار مسیح یا یکی از حواریونش بود که اون بسته کوفتی به دماغ با ارزش و خوشگل بکهیون اصابت نکرده بود.

-جناب چانیول!!!

با حرص یه دفعه گفت و چانیول با یه اخم کمرنگ چرخید سمتش.

-چیه؟

لبهای بکهیون با عقب مونده وار ترین حالت ممکن چندبار باز و بسته شدن. باور کردنی نبود اما دیدن حالت جذاب صورت چانیول مغزش رو ریست کرده بود و اصلا یادش نمیومد چرا از دست همچین موجود بی عیب و نقصی ناراحت شده بوده.

-هیچی میخواستم بگم ارومتر برشون دارید یه وقت عضله هاتون اسیب نیبینن...

با نیش باز در حینی که داشت با یه حالت گرسنه دوباره بازوهای چانیول رو برانداز میکرد گفت و صورت چانیول از حالت قبلیش فاصله گرفت و چند لحظه گیج شد. این پسر تازه وارد با حرفای عجیب و حالت نگاهاش واقعا معذبش میکرد. یه سرفه مصلحتی کرد و سریع چرخید و نیش بکهیون رو بازتر کرد.

☕⊱A Hug In A Cup⊰☕Where stories live. Discover now