☕فنجان سی ام : بی‌شرف بودن به من نیومده! ‌

8.2K 2.7K 982
                                    

-من یه اشغال بی شرفم...

-اره هستی!

با شنیدن این جمله بکهیون با اخم های تو هم چرخید تا بتونه یه چشم غره اساسی به دوستش بره ولی نایون طبق معمول از حالت نگاهش هیچ تاثیری نگرفت و فقط خونسرد نگاهش کرد.

-خب وقتی هستی چی بگم؟ مطمئنم حتی جیمین هم فکر میکنه هستی..مگه نه چیم؟

نگاه بکهیون سریع رفت سمت دوست دیگه اش و پسر کوچیکتر که شوکه شده بود تند تند پلک زد و بعد مظلوم سرش رو پایین انداخت.

-تو این یه مورد با نایون موافقم...

بکهیون هوفی کرد و شونه بالا انداخت.

-میدونید چیه؟ راحت باشید! اصلا فکر کنید من عوضی ترین عوضی دنیام! ولی شما جای من نبودید! چند ماه سعی نکردید از یه چوب خشک کوفتی روغن بگیرید تا حالم رو درک کنید!

-هاه؟

جیمین با گیجی گفت و نایون چرخید سمتش.

-فکر کنم یه اصطلاحه...چوب خشک اینجا استعاره از چانیوله...فقط نمیدونم روغن گرفتن هم منظورش همون چیزی بود که من فکر کردم یا یه چیز مثبت تر...

بکهیون پوکر به جفت دوستاش خیره شد و جیمین با حالت متفکرانه ای سرش رو بالا پایین کرد.

-فهمیدم.

-اه گمشید!

بکهیون حرصی تقریبا داد زد و از جا بلند شد و از اتاق استراحت بدون اینکه برای دوستاش صبر کنه بیرون زد. الان یکی اون بیرون منتظرش بود و قرار بود بکهیون جوری باش لاس بزنه که انگار حرکت کره زمین به این مسئله بستگی داره تا چانیول مطمئن بشه یکی تو زندگیش هست که گردنش رو مارک کنه. مهم هم نبود این چقدر در حق چانیول یا اون پسر بیچاره ای که فکر کرده بود کراشش بهش پا داده بدجنسی بود. سعی کرد زیاد توجهی به چانیولی که از وقتی اون پسر از در کافه اومده بود تو و بکهیون رفته بود استقبالش اخماش تو هم بود، نکنه و از پشت کانتر بیرون اومد و رفت سمت میز دونفره ای که پسر جوون پشتش نشسته بود و روبروش جا گرفت و دقیق وقتی سر پسر جلوش بالا اومد و بکهیون چشم های براقش رو دید متوجه شد که وقتی گفته براش مهم نیست احساسات این پسره اسیب ببینه فقط داشته چرت میگفته.

خودش کراش یه طرفه رو به سخت ترین شکل ممکن تجربه کرده بود و میدونست اینکه یکی رو الکی امیدوار کنی زیادی بی رحمیه. پس یه لبخند معذب زد و نفسش رو بیرون داد.

-اسمت سونگجون بود نه؟

اروم پرسید و پسره با لبخند بهش خیره موند.

-اره.

-اگه باهات صادق باشم ازم متنفر نمیشی؟

پسره با گیجی نگاهش کرد و بکهیون نفسش رو بیرون داد.

☕⊱A Hug In A Cup⊰☕Where stories live. Discover now