[Part 9] Injustice

2.8K 759 990
                                    

- باورم نمیشه نمیخوای تبدیل بشی؟

هری پرسید و یقه ی لباسی که تازه خریده بود رو مرتب کرد. طبق عادت دوتا از دکمه های پیراهنش رو باز گذاشت تا گردنبند صلیبش خودنمایی کنه.

- نه!

لویی قاطعانه جواب داد و پیراهن قدیمیش رو مقابل هری در آورد. پوست سفید و اندام نحیف اون پسر به راحتی توجه جلب میکرد.

- خب چرا؟

هری دوباره پرسید و جلیقه ی سیاه چرمی جدیدش رو برداشت ولی قبل از اینکه اون رو به تن کنه نگاهی به سلیقه اش انداخت. اینکار باعث شد بار دیگه به انتخابش آفرین بگه.

- میخوای مجبورم کنی؟

لویی سوال هری رو با سوال پاسخ داد و چشم به آستین های لباسش که کف دستش رو پوشونده بود،دوخت. آهی از سر کلافی کشید و شروع به تا کردن آستین هاش کرد.

- نه فقط میخوام خودتو دوست داشته باشی...میدونم از گربه ی درونت خوشت نمیاد!

نگاه های کلافه ی لویی که حاصل از پیراهن گشادش بود به سمت هری چرخید که انگشتراش رو با دقت در انگشتاش مینداخت.

- برو بیرون میخوام شلوارمو عوض کنم!

- خب...عوض کن،مگه لباستو عوض کردی دیدمت؟

لویی که میدونست بحث کردن با اون پسر بی فایده اس و در آخر هری پیروز بازی میشه بی درنگ شلوارش رو پایین کشید.

هری زیرچشمی به پاهای اون پسر چشم دوخت که حتی از بدنش فریبنده تر به نظر میرسید،باریک و استخوانی!

وقتی لویی برگشت هری نتونست جلوی خودش رو بگیره تا برای باسن خوشفرم اون پسر سوت نزنه!

- بهت نگفتم برو بیرون؟

- با اون چیکار کردی؟از برای یه دختر بهتره!

لویی که پشتش به هری بود پوزخندی زد و خم شد تا شلوارش رو برداره.

هری اینبار به سمت اون پسر چرخید و آشکارا به باسن لویی خیره شد چراکه خود لویی مخالف به نظر نمیرسید.

- چیکارش کردم؟باهاش به دنیا اومدم!

- فکر نمیکردم روح گربه انقدر خوب باشه

لویی به این حرف خندید و شلوار جدیدش رو بالا کشید و روی پاشنه ی پا به سمت هری چرخید و دستاش رو به دو طرف باز کرد.

- نمایش تمومه!

هری کف دستاش رو به هم کوبید و از جا بلند شد.

- عالی بود...عالی!

لویی چشم غره ای نثار اون پسر کرد و پیراهن کهنه اش رو به سمت هری پرتاب کرد که روی سر اون پسر فرود اومد.

هری با خنده پیراهن رو از روی سرش برداشت و گوشه ای انداخت و به سمت لویی قدم برداشت.

- سم و نایل دیر کردن!

Sea's whisper [L.S | Z.M]Where stories live. Discover now