هی گایز👐
قبل از اینکه شروع کنیم لازمه بگم پلی لیستی که گفته بودم به درخواست بیشتریاتون توی مقدمه قرار گرفت
پس لطفا پارت مقدمه رو دوباره چک کنیدمرسی بابت ساپورتا و همچی
این پارتم با کامنتاتون بترکونید🤗
➖➖➖ساعد هاش رو روی نرده های کشتی گذاشت و منظره ی کم نظیر مقابلش رو تماشا کرد.
حجم انبوه درختان تنومند در طیف سبز رنگ مثل رزمندگان آماده جنگ استوار ایستاده و لابه لای خودشون رازهایی رو نهفته بودن.
بوته های بلند گل های رنگارنگ که به اندازه ی نخل های درخت بودن در اطراف میدرخشیدن،هری نظیر اون گل ها رو جایی ندیده بود.
چمن های سبزی که رنگ هرس شدن رو به خود ندیده بودن و به راحتی فضای پنهان شدن یک شیر بالغ در خود داشتن،با باد میرقصیدن.
اشعه های نارنجی و زرد رنگ خورشید روی این زیبایی ها زبانه میکشید و بر زیبایی می افزود.
- اوی....منو بگیر،هی دیلان با توام احمق!!
لویی فریاد زد که باعث شد هری از منظره چشم برداشت و به پسر ریز جثه که از پشت دستاش رو دور گردن دیلان حلقه زده و سعی داشت از اون پسر کولی بگیره،خیره شد.
دیلان با خنده سعی داشت با دست پاهای لویی رو بگیره و اون پسر رو کول کنه تا از کشتی پیدا بشن.
هری چشم چرخوند و نگاهش رو به سمت سم که اول از همه از کشتی پیاده شده و با شگفتی اطراف رو بررسی میکرد،برگردوند.
زین و لیام با فاصله ی کمی از هم به چمنزار رسیده بودن و نایل که نانا رو در آغوش گرفته بود،به یکی از گل ها خیره شده بودند.
- نیفتی...بیفتی منم میفتم،دیلان نیفتی!
فریاد های مکرر لویی دوباره توجه هری رو به خودش جلب کرد. اون پسر بالاخره موفق شده بود تمام وزنش رو روی هیکل دیلان خالی کنه و دیلان هم ناراضی به نظر نمی رسید
دیلان میخندید،لویی فریاد میکشید و سهم هری هم تماشا بود. تماشای زمان حال و سفر به گذشته های نه چندان خوشایند.
×فلش بک×
- هری...وای هری الان میفتیم!
دختر با صدای بلندی فریاد کشید و حلقه ی دستانش رو دور گردن هری تنگ تر کرد.
هری خندید و چند پله ی آخر رو با سرعت بیشتری به سمت پایین طی کرد که باعث شد دختر بار دیگه ای جیغ بکشه و پلک هاش رو روی هم فشرد.
DU LIEST GERADE
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfiction«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»