هی گایز👐
قبل از اینکه بریم چپتر رو داشته باشیم یه سری چیزای مهم بگم
میدونید که متاسفانه فصل امتحاناست و خب هم شما درس دارید و هم من
این روی روند آپ و اینا تاثیر میذارهراستش ممکن بتونم وسط امتحانا یک یا دو چپتر آپ کنم ولی میخوام بدونم شماام هستید که بتونید مثل سابق حمایت کنید یا نه!
ازتون میخوام حتما حتما به این جواب بدید که اگه اوکی نبودید میذاریم ادامه رو برای بعد امتحانا و اینا➖➖➖
احساس میکرد تمام کرختی بدنش از افکار مشوش شب گذشته سرچشمه میگیره چراکه نمیتونست گوشه ی ذهنش که یادآور اتفاقات دیشب بود رو خاموش کنه.
بعد از اینکه از دکل پایین اومده و به کابین سم رسیده بود،اون دختر در خواب فرو رفته و هیچ زخمی پشتش وجود نداشت.
تا به حال اینطور درباره ی چیزی توهم نزده بود در عین حال میدونست هرچیزی که هست تازه شروع شده و هری باید کاری میکرد.
از کنار توالت گذشت ولی هنوز چند قدم برنداشته بود که صدایی که از درون دستشویی اومد باعث شد سرجا بایسته.
- خدایا...دارم بالا میارم!
لویی از سر انزجار گفت و در توالت رو باز کرد. هری چند قدمی عقب نشینی کرد و با دیدن اون پسر با چهره ی درهم رفته نیشخندی زد.
- توالت شستن چطور پیش میره گربه؟
لویی با همون چهره ی درهم به هری چشم دوخت و تی رو در دستش فشرد. موقعی که ساده قبول کرده بود اتاقک زیر عرشه رو تمیز کنه هرگز فکر نکرد این کار چقدر سخت میتونه باشه ولی حالا از دعوا کردن پشیمون بود.
- چطور میخوای باشه؟
هری خندید و به دیوار کنار چهارچوب در تکیه داد و دست به سینه ایستاد.
- منم اوایل خیلی بخاطر دعوا توالت شستم ولی بعد بیخیال شدم...میدونی چرا؟
- چون دیگه برات اهمیت نداشت؟
لویی ساده پرسید و لویی پوزخندی زد. اهمیت نداشتن بخشی از ماجرا بود.
- چون میدونستم همشون بزودی میمیرن و این اتفاق افتاد...به دریا خوش اومدی!
هری با بی اعتنایی گفت و شونه هاش رو بالا انداخت. زیاد اهمیت دادن باعث وابستگی و از دست رفتن چیزی که بهش وابستگی موجب آزار میشد پس هری سعی داشت تا به چیزای اطرافش دل نبنده.
- چند نفر رو از دست دادی؟
لویی از سر کنجکاوی پرسید چراکه هر بحث هری به نحوی به از دست دادن شخصی ختم میشد و لویی میدونست از دست دادن چه حسی داره اما نمیدونست چند بار اتفاق افتادنش چه حسی رو میده.
![](https://img.wattpad.com/cover/215356422-288-k314858.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfic«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»