-ایده ی خودم بود پس منم میام!
هری درحالی که جمله اش رو ادا میکرد،انگشت سبابه اش رو به سمت خودش نشونه گرفت و اخم کوچیکی روی پیشونیش ظاهر شد.
سم درحالی که به چهارچوب در کابینش تکیه زده بود سری به عنوان نفی تکون داد.
-میدونی به تمام مهارت هات اعتماد دارم ولی تو تنها کسی هستی که میتونی بعد از من کشتی رو هدایت کنی
-داری مسئولیت میندازی گردن من...ازش خوشم نمیاد
هری غر زد و به صندلی تکیه زد و پاهاش رو به دو طرف باز کرد. هنوز هم میخواست همراه سم بره چراکه هم میخواست موجودات جدید رو از نزدیک مشاهده کنه و هم میتونست مراقب سم باشه.
از طرفی اصلا دوست نداشت اگه سم رو از داد یه کشتی با انواع آدم های عجیب و غریب رو کنترل کنه. اون هیچوقت مرد مسئولیت پذیری نبود.
نایل که تمام مدت در سکوت به حرفهای اون دو نفر گوش داده و از تصمیم سم با خبر بود اظهار نظر کرد.
-نمیتونیم بذاریم تنها انجامش بدی سم
سم چشم چرخوند. مهم نبود چقدر منطقی حرف بزنه باز هم اون دو پسر قانع نمیشدن که بهترین کار همون چیزی هست که سم بیانش کرده.
-هرچی آدم کمتری بره بهتره...چیزی قرار نیست بشه،من حرفه ایم!
این چیزی نبود که بتونه نایل رو متقاعد کنه. نمیتونست اجازه بده اون دختر تنها به داخل جنگل بره و با موجودات مختلف رو در رو بشه تا جونش به خطر بیفته تا فقط پر ققنوس پاکی رو پیدا کنه.
-اگه هری نمیتونه بیاد...من میتونم،کشتی به من نیاز نداره
نایل بدون هیچ تردیدی در صداش گفت و نگاه سم روی اون پسر گیر کرد. کشتی بهش نیاز نداشت چراکه یه دریانورد نبود اما دوستانش؟سم میدونست اون گروه سه نفره چقدر به هم وابسته ان!
-درباره ی دوستات فکر کردی نایل؟
سم این موضوع رو پنهان نکرد و نایل در لحظه پاسخی برای دادن نداشت پس لب هاش بی هدف باز و بسته شدن.
حق با سم بود! زین و لویی در کشتی بودن و شاید بهش نیاز داشتن ولی در نگاه دیگه اون دو پسر نه تنها بالغ بودن بلکه از شروع سفر خیلی به نایل نیاز نداشتن چراکه از پس خودشون برمی اومدن و مهمتر...حالا تنها نبودن.
-فکر کردم،اونا دو مرد بالغن و تنها نیستن
نایل سکوت ایجاد شده رو با صدای محکمش شکست و برای اینکه بتونه اون دختر رو تسلیم حرف خودش بکنه ادامه داد.
-زین مهارت های زیادی داره و یه گرگه قویه...لیام رو هم کنارش داره...و لویی،از پس خودش بر میاد و زین و لیام کنارش هستن
ESTÁS LEYENDO
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfic«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»