- تیپ تاپ تیپ تاپ و بعدش از پنجره پریدم بیرون و اون زن دیوونه مثل این بود که چی؟بازم تو؟
لویی با شور هیجان درحالی که از دستاش برای توضیح دادن خاطره استفاده میکرد،گفت و دوتا سوال آخر رو جیغ کشید که شلیک خنده ی گروه دریا نورد ها به هوا رفت.
اولین شبی که با کشتی جدید پا به دریا گذاشته بودن رو تصمیم به سپری کردن یه دورهمی در وسط کشتی و خوردن شام با هم داشتن؛دریای آروم هم با این تصمیم موافق به نظر میرسید.
لویی ابتدا بی میل بود و میخواست استراحت کنه ولی اصرارهای نایل کار خودش رو کرده و حالا تنها کسی بود که قادر به خندوندن همه شد.
- هنوز تموم نشده...اون با جارو دنبالم کرد اما خیلی بدشانس بود که برف همجا رو سفید کرده بود چون سر خورد و با سر رفت پیش خوکا!
جمع برای بار دوم خندید و لویی که موفق شده بود همه رو به شادی دعوت کنه طوری لبخند زد که چشماش به خط تبدیل شدن.
هری که مقابل اون پسر نشسته و به دکل تکیه زده بود کوتاه خندید درحالی که قاشق غذا رو توی دهنش میزاشت.
- پس گربه بودن انقدرا هم بد نیست
مرد فربه ای که کنار لویی نشسته بود گفت و توجه ی لویی که لبخند بزرگش یک لحظه هم محو نمیشد رو به خودش جلب کرد.
- فقط وقتایی بخوای یکی رو اذیت کنی!
با صدای نازکش که بخاطر جیغ و فریاد های مکرر کمی گرفته بود گفت و مرد فربه لویی رو در آغوش خودش فرو برد. تفاوت اندازه ی اون دو نفر باعث میشد لویی حتی ریز جثه تر جلوه کنه.
- من عاشق این پسرم!
لویی اینبار با صدای بلندی خندید و خودش رو توی آغوش اون مرد مچاله کرد.
هری میتونست قسم بخوره اگه اون بغل یکم بیشتر ادامه پیدا کنه،لویی توی شکم اون مرد محو میشه.
- خب من یه چیز بامزه دارم که تعریف کنم!
یکی از خدمه که پسر کم سن و سالی به نظر میرسید و سمت دیگه ی لویی بود گفت و توجه همه رو به خودش جلب کرد.
- شروع کن خوشگله!
هری خطاب اون پسر که موهای حنایی و چشمای تیره داشت گفت.
زین که از آغاز شب احساس ضعف بیشتری به سراغش اومده و میدونست بخاطر سرماخوردگیش هست،سرش رو روی شونه لیام که کنارش نشسته بود گذاشت.
توجه لیام از بقیه به زین معطوف شد. به سختی میتونست چهره ی اون پسر رو ببینه ولی حدس میزد پلک هاش بسته باشه.
- تو حالت خوبه؟
لیام تقریبا نجوا کرد و خوشحال بود سر و صدای زیاد توجه کسی رو جلب نمیکنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/215356422-288-k314858.jpg)
YOU ARE READING
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfiction«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»