Listen to Hurricane by Tommee Profitt
➖➖➖
لویی جلوتر از هری وارد کابین شد و بی توجه به پسری که پشت سرش داخل شد،روی زمین نشست و به دیوار تکیه زد.
هری با ملایمتی که با تمام رفتارهای ریز عصبی لویی در تضاد بود در رو بست و با دستانی که روی سینه گره میزد به در تکیه زد.
اون پسر تمام مدت از حرف زدن با هری طفره رفته یا به تندی پاسخش رو میداد...واقعا بابت اتفاقات عصبانی بود یا به فکرش زد که قهر کردن بهترین راه برای خریدن توجه هریه؟هری نمیتونست با تصور واقعی بودن این ایده نخنده!
-خب...تو توی این اتاقی!
هری که متوجه شده بود سکوت طولانی قرار نیست توسط لویی شکسته بشه با لحن شیطنت آمیزی گفت و لویی بدون اینکه بخواد وقتش رو با فکر کردن به منظور هری هدر بده شونه بالا انداخت.
-متاسفانه از شانس خیلی بدم...کسی ام که مجبوره با یه اسب توی یه اتاقک بمونه
لویی بدون اینکه بخواد به هری نگاه کنه پاسخ داد و صدای پوزخند اون پسر رو شنید.
- میتونی بعدا برای شانست بعدا افسوس بخوری...منظورم این بود که من گفتم هرکی نمایش شخصی و شیرینی میخواد بیاد اتاقکم!
هری مغرورانه گفت و هنگامی که نگاه متعجب لویی به سمتش چرخید،لب پایینش رو با زبون تر کرد.
لویی میتونست همین حالا اون پسر رو که به چیزی بجز بوسه و خوشگذرونی فکر نمیکرد،رو بین پتوها خفه کنه ولی با شکل گرفتن نقشه ی بهتری در سرش لبخندی زد.
-چراکه نه...بذار شیرینی رو امتحان کنم!
نیش هری با شنیدن جمله ی لویی باز شد و تکیه اش رو از در گرفت تا به سمت اون پسر حرکت کنه.
هری کنار لویی نشست و نگاه سرشار از انتظارش رو به اون پسر دوخت. میتونست اول شروع کنه ولی این اجازه رو به لویی داد.
صورت هری بین دو دست لویی قاب شد و پلک هاش به قصد بوسه روی هم افتاد هنگامی که سر پسر ریز جثه بهش نزدیک تر شد.
زبون لویی روی لبهای هری کشیده شد که پوزخندی روی لبهای هری که حالا مرطوب شده بودن،شکل گرفت.
وقفه ای کوتاه و دوباره هری گرما و خیسی زبون لویی رو روی لبهاش حس کرد...اینبار آروم تر!
لبهای هری از هم باز شدن و با فرستادن زبونش به بیرون موفق شد تا زبون لویی رو لمس کنه و بار دیگه به پسر ریز جثه ثابت کرد که آمادگی هر شرایطی و داره.
لویی از اینکه ابتدا با حرکت هری سوپرایز شده،خودش رو احمق خطاب کرد. نباید یادش میرفت اون پسر کیه!
YOU ARE READING
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfiction«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»