سایرن ها،دختران کم سن و سال با صدای جادویی،تمام افراد،بیشتر مردان رو به خود جذب میکردن و بعد اونا رو به کام مرگ میکشیدن.
اونا هرگز وارد کشتی نمیشدن ولی صدای جادوییشون همه رو به دریا میکشید و بعد توسط سایرن ها کشته میشدن،چیزی بود که افسانه ها از اونا نقل کرده بودن و سم ازشون میدونست.
هری به اطلاعات سم اضافه کرده بود که سایرن ها ابتدا کنیزان پرسفونه،ملکه ی جهان زیرزمینی بودن؛این چیزی بود که مردم شهرهای مختلف برای هری تعریف کردن.
هیچوقت در طول زندگی دریانوردیش یکی از اونا رو ندیده بود و نمیدونست که اینا صحت دارن یا نه ولی آماده بود تا به آوای اونا گوش بده. آوایی که شنیدنش همه رو به کام مرگ میفرستاد!
مدتی میگذشت که کشتی وارد غار شده بود اما هنوز صدایی به گوش نمیرسید.
تنها صدایی که سکوت رو میشکست،قطرات آب بودن که از سقف غار می چکید.
سم سر در نمی آورد. هرچیزی بود باید تا حالا اتفاق می افتاد ولی سکوت تنها آوای غار بود.
چشمای سم از فکری که به طورناگهانی به مغزش هجوم آورد،درشت شد. کتاب هیچوقت نگفت اونا قراره با سایرن مواجه بشن..."زنان دریا" همه چیزی بودن که کتاب گفت.
زنان دریا میتونستن هرچیزی باشن اما همه دریانوردها سایرن تلقیشون میکردن.
نگاه سم به سمت چپش چرخید،جایی که صدای آب به گوش میرسید و متوجه شد آب دریا طوری وارد کشتی شد که انگار یک ماره.
مسیر آب مار مانند به سمت سم بود که اون دختر رو مطمئن کرد که زنان دریا هرچیزی هستن بجز سایرن.
- بچه ها،بچه ها...هری...هری...
سم در اوج ناامیدی با تمام توان جیغ کشید تا کسی صداش رو بشنوعه اما چه کسی قرار بود خبردار بشه وقتی کسی قادر به شنیدن نبود.
⚊⚊⚊
نانا در آغوش لیام که گوشه ای کز کرده،مچاله شده بود و حتی راضی نمیشد پلک هاش رو از هم باز کنه.
لویی سر زین رو روی سینه اش گذاشته و موهای بی نهایت سیاه اون پسر رو نوازش میکرد و دیلان رو داشت که به کمرش تکیه زده و سعی در حفظ آرامشش داشت.
بقیه خدمه هم گوشه ای به هر نحوی خودشون رو سرگرم میکردن تا خطر رفع بشه.
نایل به چهار چوب در تکیه زده و مدام با دکمه ی اور کتش ور میرفت. نمیتونست اون بخش از ذهنش که پیش سم و هری بود رو آروم کنه. دلواپسی که به دوش میکشید افتضاح تر از اوضاعی بود که داخلش قرار داشت.
تصور اینکه دو نفر بیرون از اتاقک داشتن با موجودات ناشناخته سر و کله میزدن تا جون نایل و بقیه رو نجات بدن جز نگرانی،عذاب وجدان هم به همراه داشت.
YOU ARE READING
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfiction«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»