[Part 10] Where is he?

2.9K 770 508
                                    

بارون قصد بند اومدن نداشت،ساعت ها از شروع طوفان میگذشت؛آسمون آروم گرفته بود ولی هنوز بی صدا میگریست.

زین با زحمت آتیش کوچیکی در غاری که از شر بارون و سربازها بهش پناه برده بودن،روشن کرده و گوشه ای کز کرده بود.

نانا بعد از تاریکی هوا هنگام اشک ریختن در خواب فرو رفته بود. لیام بی هیچ حرفی شنلش رو روی اون دختر انداخت و جلوی در غار نشسته بود.

هیچ مکالمه ی خاصی رد و بدل نشده و این زین رو حسابی کلافه میکرد.

درحالی که میدونست باید با لیام صحبت کنه هنوز نمیدونست از چه واژه هایی استفاده کنه تا اون پسر رو تسکین بده؛اینکه لیام آخرین بار ازش عصبانی بود هنوز میترسوندش،تنها دلیلی که مانع صحبت زین شده بود....ولی تا کی؟

زین باید شهامت به خرج میداد،در آخر اون پسر نمی کشتش،اینکارو میکرد؟

- اگه...اونجا بمونی سرما میخوری!

سکوت تنها جوابی بود که زین گرفت. اون پسر حتی قصد حرف زدن باهاش رو نداشت...چه عالی!

زین دستاش رو به سمت آتیش گرفت تا خودش رو گرم کنه. ای کاش پیراهنی بهش میدادن،به اندازه ی شیرها در برابر سرما مقاومت نداشت.

- شبای زیادی اینطوری زیر بارون بودم!

لیام پاسخ سوال زین رو داد و ناخوداگاه دستی روی سینه و شکم عریانش کشید.

شب های زیاد به دلایل متفاوت زیر بارون می ایستاد. چندباری سرما خورده بود ولی کم کم عادت کرد؛پدرش میگفت برای مرد بودن باید قدم هایی زیادی برداره گرچه هیچوقت هشدار نداد که این قدم ها روی خرده شیشه هستن.

با این حال لیام اون خرده شیشه ها رو در قلبش حس میکرد. شاید برای مرد شدن باید قلبش رو به چالش میکشید،سخت تر از روی خرده شیشه راه رفتن به نظر میرسید.

نگاه های زین به سمت لیام برگشت و سری تکون داد.

- من سردم بود...گفتم شاید متقابل باشه!

لیام بالاخره نگاهش رو از آسمون غم زده ی تیره گرفت و از جا برخاست. به سمت زین حرکت کرد و کنار اون پسر نشست.

- پوست تو ظریف تر از این حرفاست...بایدم سردت باشه!

زین لبخندی زد و ناخوداگاه خودش رو مچاله کرد تا سرمای کمتری احساس کنه. لیام صورت معصوم اون پسر رو با دقت نگاه کرد انگاری که منتظر بود چیز جدیدی ببینه ولی فقط جای اشتباه خودش که موجب پاره شدن لب و کبودی کمرنگ گونه ی اون پسر شده بود اذیتش میکرد.

دست لیام مسیر خودش رو به سمت گونه ی زین پیدا کرد و وقتی دست اون پسر کبودی زین رو پوشوند،زین چیزی نگفت و مثل همیشه تماشا کرد.

Sea's whisper [L.S | Z.M]Where stories live. Discover now