- جلو نیا...این یه اخطاره!
لویی شمشیر خونی که در دستای لرزونش قرار داشت به سمت سربازی که به سمتش حرکت میکرد گرفت. سرباز هم شمشیر داشت ولی محال به نظر میرسید که لویی بتونه پیروز این مبارزه بشه چراکه این اولین باری بود که شمشیر به دست میگرفت و کشتن چند سگ خیلی راحت تر از انسان به نظر میرسید.
خنجر خیلی سریع تر از چیزی که باید مسیر خودش رو پیدا کرد و وقتی دست گروهبان پایین اومد، اون توی پهلو دیمیتری فرو رفت.
درد و سوزش همزمان باعث شد دیمیتری پلک هاش رو روی هم فشار بده و ناله ای بلندش فضا جنگل رو پر کنه.
گروهبان بی رحمانه خنجر رو از پهلو اون پسر بیرون کشید و بالا برد تا مقصد جدیدی براش در نظر بگیره و دیمیتری تو شرایطی نبود که بتونه از خودش محافظت کنه. محض رضای خدا،اونا چندتا پسر عادی بودن!
با چشمایی که اشک مانع دید واضحش میشد موفق شد تا نیشخند کثیف نقش بسته رو صورت اون مرد فربه رو ببینه.
صدای جیغ مانندی که متعلق به عقاب بود باعث شد گروهبان سرش رو بالا بگیره و همون لحظه مصادف با حمله ور شدن دو چنگال تیز عقاب با صورتش بود.
زین بالاخره موفق شد که اوضاع رو تحت کنترل خودش بگیره و سگ رو به زمین کوبید و زوزه های پر دردش فضا رو پر کرد.
به کمک لویی که دفع کردن ضربات شمشیر براش سخت بود شتافت؛نایل به داد دیمیتری رسیده بود.
با گاز گرفتن پای سرباز موفق شد تا حواس اون مرد رو از لویی پرت کنه و لویی شمشیر رو در پای دیگه اون سرباز فرو برد چراکه با این روش هم اون مرد زنده میموند و هم نمیتونست به تعقیبشون بپردازه.
دیگه فرصتی برای بیشتر فکر کردن نبود پس لویی فقط به سمت دیمیتری که سعی میکرد از جا بلند بشه،دوید درحالی که نایل هنوز با گروهبان درگیر بود.
- دیمیتری...خدای من دیمیتری!
لویی با هول و ولا گفت و دست خونی اون پسر رو گفت و دور گردنش انداخت.
- برو...وقت...نیست
دیمیتری بین ناله هاش گفت درحالی که پلک هاش رو از درد روی هم میفشرد.
- خفه شو،دارمت!
لویی با سرعت گفت و موفق شد اون پسر رو از جا بلند کنه و به سمت جنگل حرکت کردن. گرچه کند حرکت میکردن اما هنوز نایل و زین رو پشت سر داشتن تا ازشون حمایت کنن ولی اوضاع باب میل پیش نرفت وقتی سربازهای بیشتری با اسب هاشون از راه رسیدن.
- گندش بزنن،گندش بزنن
لویی زیر لب گفت و اون دو نفر حالا وارد جنگل شده بودن.
زین خیلی سریع به انسان تبدیل شد و به دنبال لویی و دیمیتری حرکت کرد و دست دیگه ی دیمیتری رو گرفت تا به سرعتشون اضافه بشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/215356422-288-k314858.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfic«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»