۱. کمینگاه ببر دو سر

1.2K 122 62
                                    

بردگانی که زیر سایه ی درخت آلبالو و شکوفه هاش مشغول چیدن سنگ ها و کشیدن ماله بین اون ها بودن لبخند و بازی بچه هاشونو تماشا میکردن که در سایه ی رحم اربابشون اجازه داشتن چند ساعتی از روز رو بازی کنن. زنانی از بازار برمیگشتن و توی کیسه های پارچه ایشون شیرینی عسلی و کیک برنج به خونه میوردن. با انعامی که خانم خونه به اونا میداد اجازه داشتن کوچیکترین گل سر ها رو برای مو های بافته و روغن زده اشون بخرن بدون اینکه تنبیه بشن.

بازار شلوغ تر از سال گذشته، مشغول فروختن برنج و ماهی های خشک شده به کشاورزان بود. اشراف دستی روی پوست خرگوش ها میکشیدن و دانشجویان فلسفه ی کنفوسیوسی با کتاب های دست نویس شده و جوهریشون به سمت مدرسه ی خارج از شهر هانیانگ راهی میشدن. صندوقی که پشت کمر برده ها و تجار بسته شده بود به قدری پر بودن که میتونستن با فروختن همه ی تولیداتشون شبی رو توی گیسانگ خونه بگدرونن و صبح فردا برگردن.

ماموران پلیس که از قصر خارج میشدن و بین کوچه ها رو میگشتن جز سلام و احترامات مردم مشغولیاتی پیدا نمیکردن. یه سالی میشد که برده ای جلوی اربابش نایستاده ، دزدی به انبار اشراف حمله نبرده و هیچ تجاوزی از سمت مرز های شمالی یا آبی کشور به پایگاهشون گزارش نشده بود. همچین دورانی اگه از خرافات های الکی هم در امان میموند میتونست به عنوان یه دوره ی طلایی توی تاریخ رکورد بزنه.

همه ی آرامشی که دور دیوار های بلند قصر برقرار شده بود باعث میشد جز صدای خنده ی بچه ها و سکه های نقره ای که بهم میخوردن چیزی به گوش امپراطور و برادر دوقلوش که الآن شاهزاده محسوب میشد نرسه و نگرانی کشورداری رو کاملا از ذهنشون بشوره. گهگاهی گوش دادن به اخبار خوشایندی که وزیر اعظم بهشون میداد مفرح روحیه ی خانواده ی سلطنتی میشد و هر از چند ماه پر میمنت، جشنی رو فراهم میدیدن تا از درایت خودشون تمجید کنن.

امپراطور یونگیل که از برادرش تنها ده دیقه بزرگتر بود دوست داشت این روند رو به همین شکل ادامه بده. سبک حکومت داری و اداره ی جامعه ای توی قرن پونزدهم ساده تر از چیزی به نظر میومد که قبل از تاجگذاریش بهش فکر میکرد. تمام شعر هایی که در وصف عدالتش سروده میشد با خوشحالی میپذیرفت و انعام شاعران رو همونقدر که مشاورینش بهش میگفتن پرداخت میکرد.

خواجه جونگده اما، همیشه پیش سرورش بود و تنها اون میدونست که شب ها امپراطور با نگرانی غیر قابل وصفی کتاباش رو ورق میزنه و مشغول دعا کردن با تسبیح یشمی و تراشکاری شده اشه. صحبت کردن در مورد حالات فرد اول کشور میتونست وفاداریشو به آب بده و سرشو به باد، بنابراین تظاهر میشد که یونگیل کاملا به اعصاب خودش مسلطه و صلح کنونی مملکت از مهارت بی همتاشه.

گرچند اگه امپراطور موفق شده باشه که هجده درجه از وزراشو قانع کنه ماهره، چه کسی بهتر از برادر دو قلوش میتونه اونو بشناسه و بدونه دروغ میگه؟ یونگین، تنها شاهزاده ی دربار هر موقع تاییدیه ی برادر بزرگترشو برای انجام اموراتی که توسط وزیر اعظم بهش دیکته میشد میشنید لرزش کوچیک کنار لبشو میدید. لرزش عدم اطمینان چیزی نبود که همیشه به وجود یونگیل بمونه.

Damnation of the MumpsimusOnde histórias criam vida. Descubra agora