سفیر اوه بعد از گشتی که با امپراطور مین توی باغ قصر زد و درخواست های جدید امپراطور تسوچیمیکادو رو براش توضیح داد به عمارت خودش برگشت. سخنان یونگیل با گذشت زمان تغییری نمیکرد و فقط بنا بر این بود تا از راه هایی که امپراطور نیهون نمیخواست اونا رو راضی نگه داره. با اینکه عدم صلابت بین جمله های یونگیل به وضوح قابل شنیدن بود و فردی از جمله شاهزاده ی تبعید شده یا ژنرال اول حضور نداشت تا اطمینان خاطری براش فراهم کنه، این مسئله رو جدی نمیگرفت و با خنده و شوخی سفیر اوه رو از سرش باز زده بود. سهون درمونده تر از چیزی که بخواد گزارش دیدارشو برای سرورش بنویسه همراه با محافظاش برگشته بود تا فقط در دفترشو به روی جمعیت ببنده و سر سنگینشو، به دستایی که روی آرنج به میز تکیه داده بودن بده.
اگه باز هم خشم تسوچیمیکادو برانگیخته میشد معلوم نبود چقدر فرصت داشتن تا نیهون تصمیم به اشغال جوسان بگیره؛ اون هم وقتی که شاهزاده بکهیون بالاخره تصمیم گرفته الآن موقعیت مناسبی برای عملی کردن نقشه های بازگشت حکومت اسبقه. سفیر مطمئن بود نباید به طرفین معامله ی قرارداد صلح و منافع، با صداقت جوابگو باشه و هر چی هم که در انتظارش باشه، وقتش رسیده که کنترل مفاد و بند های نوشته شده ی اون سند کاغذی رو خودش به عهده بگیره و هر دو گروه رو مقابل هم ساکت کنه تا برای خاندان کیم و بیون وقت بخره. گذشته از هویت و ریشه های خودش، به روح جونمیون مدیون و وفادار بود.
اوه سهون، اشراف زاده ای که توی امتحانات دولتی نیهون قبول شده بود و هر سیزده جلد کتاب کنفوسیوس رو از بر میگفت قطعا جز زمان به شروط مضاف احتیاج نداشت تا قرارداد جدید و مقبولی برای هر دو طرف تنظیم کنه و به گردن امپراطور های همیشه مشغول بندازه. تنها چیزی که عاجزانه و عجولانه از خدای باور های خودش خواست کمکی از جانب درایت ولیعهد جونمیون فقید بود. اگه شاهزاده جونمیون بزرگ که تقریبا جانشینی پدرشو تجربه کرده بود میتونست گوشه ای از علمشو به سهون قرض بده به آسون ترین وجه ممکن از پس این مشکل برمیومد؛ در هر صورت بین مردگان به هوش سیاسیش احتیاجی نداشت.
.* فلش بک *
نگهبانان قصر گیونگ بوک گونگ سفیر تازه وارد رو تا عمارتش راهنمایی کردن و بعد از ادای احترام اونو با کاروان افراد خودش تنها گذاشتن. قبل از رسیدن به هانیانگ و زمانی که در بندر غربی نیهون برای آخرین بار با خاک کشورش وداع گفت، فکر میکرد که حتما بعد از سفر و ملاقات ولیعهد خاندان کیم نیاز به استراحت داره اما به هیچ وجه خستگی تنشو آزار نمیداد. برای اولین بار پس از مدتها احساس کرد حاضر شدن توی جشن رو دوست داره و بهش احساس خوب و خوشامد گویی میبخشه.
در گذشته روزی رو به تصور نمیدید که واقعا برای انجام وظیفه ی سیاسیش هیجان زده بشه و بعد از جشنی که امپراطور تسوچیمیکادو برای فارغ التحصیلان آکادمی حکومتی برگزار کرده بود مراسم دومی پیدا بشه که ذوق دوباره ای توی رگاش به دَوِش بندازه. هنگامی که نوکران، بار افراد رو توی اتاقای مخصوص به خودشون تخلیه میکردن سهون به ندیمه ها دستور داد حمام آب گرم رو براش آماده کنن تا برای شب آماده بشه. تا زمانی که به محصولات معطر و تمیز کننده ی جوسان عادت کنه از سوغاتی هایی که از نیهون آورده بود استفاده میکرد.
VOUS LISEZ
Damnation of the Mumpsimus
Fiction Historiqueممکنه امپراطور یه دروغ بزرگ باشه اما خدایان میخوان که باورش کنن، چیزی که خون سلطنتی نمیخواد... وضعیت: به اتمام رسیده این فیک اسمات و صحنه ی خشن نداره... مقدمه و مشخصات رو توی پارت اول بخونین...