lirablu
maddy
ruby
roumans
alexande
donavan
Part1
از ماشین پیاده شد و درماشین رو نسبتن به ارومی بست
+ممنون پدر!
-مراقب باش مدی
برگشت و لبخندی تحویل پدرش داد همینطور که ماشین دور میشد مدی هم قدم به قدم نزدیک مدرسه جدید میشد و از پله های ورودیش بالا میرفت،حیاط پر از دانش اموزایی بود که همه اون نگاه مزخرف "عه تو تازه واردی!" رو تحویل سرتا پای مدی میدادن ،به هرحال واسش مهم نبود.میدونست باید به این شهر جدید عادت کنه، حتی اگه آب و هوای به نظر غمناکشو دوست نداشته باشه، بقیه هم باید به اون عادت میکردند.
از ورودی رد شد ، بعد از گرفتن رمز کمدش بین بچه های توی سالن اروم و با احتیاط رد شد تا بالاخره چشمش به کمدش افتاد.
از چندقدم بیشتر فاصله نداشت با کمد که برخورد محکم کسی با شونشو از روبه رو حس کرد و به ثانیه نکشید نصف وسایلش کف سالن پخش شدن و صدای خندشون بلند شد
-ضربه خوبی بود !...
-این امتیازش بالا بود رفقا!!!
و شروع کردن بامزه بازی و مدی بی اهمیت ولی از درون حرصی شروع کرد جمع کردن وسیله هاش که دید یکی به کمکش اومده و با مهربونی وسایلشو داد دستش
-من روبی ام..
+خوشبختم. منم مدی ام
اروم بلند شدن ایستادن و مدی رفت سمت کمدش و وسیله هاشو داخلش جا داد
-تو پیدا کردن کلاست کمک میخوای؟.. اینجا باید بیشتر حواست به اون عوضیا باشه
+اوهوم ..ممنون
مشغول حرف زدن به کلاسشون رسیدند و رو نیمکتا نشستن، کلاس پرنور،بچه های عجیب و غریب، معلم رومخ و.. همزمان که مدی اینارو تو ذهنش میشمرد زیر لب زمزمه کرد
+عالیه!...
.
بعد از کلاس مدی از خستگی دوست داشت همونجا از حال بره، از جاش بلند شد و روبی رو کنارش حس کرد که داشت باهاش راه میومد و بالاخره صداش در اومد
-ازین مدرسه متنفرم.
+کجاشو دیدی، من از کل شهرتون متنفرم!
و دوتایی از حرفاشون زدن زیر خنده که یهو سرجاشون خشک شدن و متوجه کسی که جلوشونو گرفته بود شدن.
-لی راحتمون بزار فقط میخوایم بریم..
~~~~~~~~~~~~~~~خب...اهم اهم -.-
هیچی دیگه نشستم شروع کردم نوشتن تو واتپد :•
بیاید ووت کنید خوشال شم بیوتیز♡~
تنکیو
YOU ARE READING
Lirablu Story
Teen Fiction🔞لیرابلو اسم دختر بایسکشوالیِ که با اومدن مدی، دختر تازه وارد همه شیطنت و خوش گذرونیاش محو مدی میشه و مدی هم بعد چند باری بحث و جدل کم کم از لی خوشش میاد ❌برای خوندن فصل دوم به بوک ها مراجعه کنید❌