part44

257 31 3
                                    

#part44

مدی
بعد از اینکه چند ساعت چندباری صدای صحبت کردن لی از طبقه بالا اومد از پله ها بالا رفتم و تا به اتاق رسیدم اخرین تلفنش تموم شد و گوشی رو کنار گذاشت و نگاهش افتاد بهم که با حالت علامت تعجبی نگام میکرد
+با پدرم حرف زدم...امشب پیشت میمونم
-آم...خب...این خیلی خوبه،میخوای فیلمی چیزی ببینیم؟
+نه لی،باید استراحت کنی
-اوهوم،باشه هرجور تو بخوای

.
.
ساعت نزدیکای دوازده بود که چراغ اصلی اتاقو خاموش کردن و لی اروم با توجه به درد پهلوش بلیزشو از تنش بیرون کشید
با تاپ حلقه ای مشکیش کنار مدی دراز کشید و به آغوش کشیدش و مدی هم لباسای مدرسش رو دراورده بود و فقط ست لباس زیر ساده رنگش تنش بود
تا ساعت ها بدون حرف و هرکدوم خیره به یه جای نامعلوم بیدار بودند و تنها حرکت بینشون حرکت اروم انگشتای لی روی موهای مدی بود که نوازشش میکرد تا اینکه سکوت اتاق توسط مدی شکسته شد
+لی...
-هوم؟  اروم و تو گلوش جواب داد
+میدونی که اونا هنوز کارشون باهات تموم نشده... چجوری میخوای از پسش بر بیای؟
نگرانی لحن مدی باعث شده بود از بغل لی بلند شه و بنشینه
-نیازی نیست نگران باشی قرار نیست دیگه این اتفاق بیوفته
+لی تو میدونستی که تنها موندن با یه گله قلدرایی که یروزی همشونو میشناختی خودکشیه،چرا موندی؟

لی تیکشو از تاج تخت گرفت و تا فاصله کمی از صورت مدی جلو اومد
-مسئله همین بود...کم نیاوردن،اگه میخواستم کوتاه بیام فقط دلشون با من خنک نمیشد،میومدن دنبال تو،ولی الان فقط تا به من نرسن راحت نمیشن

مدی کلافه موهاشو چنگ زده و نگران به نقطه نا معلومی نگاه میکرد که با حس کردن دست لی کنار گونه اش نگاهشو بلند کرد و به لی دوخت
-منو نگاه کن‌‌....
نگام کن مدی،اینارو میبینی رو صورتم؟
اگه قرار باشه جونمم بگیرن من میرم اول صف داوطلبا... چون نمیخوام حتی چشمات اینطوری نگران و وحشت زده شن،
الکس قراره تاوانشو بده،تک تک اونایی که اونجا بودن، دان،ایدن حتی رومنس که منو نزد، ولی وایساده بود و نگاه میکرد
-قراره همشون از سنگینی تاوانشون نابود شن

...

Lirablu StoryTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang