part14

559 50 7
                                    

-منظورت چیه لیرابلو؟..
اروم دستشو بالا اورد و با پشت انگشتاش گونه مگی رو نوازش کرد و با لحن ارومی شروع کرد حرف زدن
+یعنی...وقتی میگم لی،فقط ینفر به سرکشی تو اونو زیر پا میزاره...و من افراد سرکش توی زندگیمو به حال خودشون رها نمیکنم
-...از کاری که میکنی...خوشم نمیاد
با شک صورتشو عقب کشید
لی کوتاه باخودش فکر کرد و بعد از تَر کردن لباس برگشت رو به مدی
+چرا من معذبت میکنم؟
-اینو باید از شب مهمونی برات روشن باشه که چرا
+اوم...آره اون شب زیاد موده مهربونی نبودم..‌..راستی شب مهمونی، تو اون شب سوالت بدون جواب موند
-سوالم؟
+آره...پرسیدی، چرا با الکس اونکارو کردم
-چون تو عوضی ای
لی دندوناشو با نیشخند روی لب پایینش کشید و منفی سر تکون داد
-پس چی.چرا اصلا من باید بدونم که تو واسه چی این و اونو تا مرز غرق شدن زیر آب نگه میداری
+تو!...
-من چی؟
+الکس بخاطر تو اونشب داشت غرق میشد
-چی؟من حتی الکسو نمیشناختم
+تو نه، ولی من چرا. اون روز صبح بهش گفتم نزدیک میز تو و اون دوستای کنارت نشه و خب... خودش انتخاب کرد
-چرا باید بخاطر من اینکارو کنی...همونشب نزدیک بود بهم اسیب بزنی
+هرکسی توی نشون دادن درونش یجوره...
اروم پوزخند زد
...+و خب من یکم توی اینکار زیادی خشنم
-نشون دادن؟
+آره ،مثلا نشون دادن علاقه
مدی با جمله آخر لی زبونش بند اومده بود و ناباورانه بهش نگاه میکرد
.
.
لی
به چشما و مژه های بلندش نگاه میکردم و کم کم احساس میکردم بدون اینکه حرکتی از طرف من باشه مدی داشت به صورتم نزدیک میشد
بینمون سکوت خالص بود و آره! اون واقعا داشت خودشو جلو میکشید
با کوبوندن لباش روی لبم تمام فکر و حواسم یه لحظه متوقف شد و چیزی که اتفاق افتاده بودو نمیتونستم باور کنم بخاطر همین خودمو عقب کشیدم و با مکث نگاهش کردم
+...   وقتی مطمئن شدم اشتباهی درکار نیست محکم خودمو جلو بردم و لباشو بوسیدم و بعد چند دفعه بوسه دستامو زیر پاهاش بردم و توی بقلم بلندش کردم و سمت در چرخیدم
با اروم کوبوندن پشت مدی در بسته شد و با خیال راحت پیوسته به لباش بوسه زدم و دستلشو کنار صورت و موهام احساس کردم که جلوی صورتش نگهم داشته بودند،صورتمو فاصله دادم تا نگاهش کنم
اروم از تو بقلم پایین گذاشتمش و کوتاه چند باره دیگه بوسیدمش که اروم نگهم داشت تا نفس بگیره
،+..مدی
..

Lirablu StoryWhere stories live. Discover now