part37

265 37 9
                                    


"سوم شخص"

برنامه اینکه هرروز با یه معذرت خواهی و خداحافظی مدی خودش برمیگشت و لی با دوست جدیدش که پیدا کرده بود به عمارت وایت تاور میرفتن و ساعت ها و روز هاشونو با نوشیدن،حرف زدن،فیلم دیدن،پی اس فور بازی کردن،ریکلس کردن تو استخر حیاط،سیگار کشیدن و البته گاهی فیلمای غیر اخلاقی  دیدن میگذروندن که بعد از چند روز رومنس هم به این کارا اضافه شد و اونا جمع سه تایی خودشونو برای کارایی که کمتز کسی اسمشو عیش و نوش و هرزگی نمیزاره پیدا کرده بودن که همچی به پرتگاه بزرگ پیچیده شدن رسید...
.
.
.
مدی محوطه خونه لی رو با قدمای محکمش رد کرد و چند باری دیووانه وار زنگ رو فشرد ولی انگار هیچکس خونه نبود. عصبانیت و وسواس ذهنیش به اینکه لی داره دقیقا چه غلطی میکنه بیشتر شد و تلفنشو از کیف رو دوشی کوچیکش بیرون کشید
بعد چند تا بوق با قاطعیت منتظر جواب مونده بود ،
-بله؟
+لی،میشه بگی کجایی؟
-چی؟..مدی؟

صدای کر کننده اهنگای سیستمی و گوش کر کن باعث میشد مدی حتی یه کلمه از حرفای لی رو هم متوجه نشه
+کونتو از اون خونه لنتی بکش بیرون ببینم چی میگی!!
لی پشت تلفن که صدای فریاد مدی رو شنید و متوجه جدی بودن قضیه شد از خونه بیرون رفت و جلوی محوطه جلوی عمارت ایستاد
-...مدی چیشده؟
+هی میدونی چند هفتس به غیر از مدرسه منو ندیدی؟اصن اهمیتی داره واست؟
-هی معلومه که اهمیت داره.تو خودت خواستی تا اروم شدن پدرت صبر کنی
+اره ولی نه چهل فاکینگ روزه کامل لی

لی با کلافگی شقیقه هاشو با انگشت اشاره و شصتش فشرد و چشمشو با پشت دستش اروم لمس کرد و بی اهمیت به تیر کشیدن سرش از مصرف زیاد الکل به سکوت تلفن گوش کرد و بالاخره زبون به حرف زدن باز کرد
-عزیزم...الان تو کجایی؟
+جلوی خونت
-چنتا بلوک فاصله دارم...میبینمت
+منتظر....م
با اینکه لی وسط حرف مدی قطع کرده بود ولی همینکه داشت میومد و مدی حضوری میتونست حرصشو خالی کنه جای امیدواری داشت
پس گوشیشو تقریبن محکم سرجاش توی کیف کوبوند و منتظر موند " تا پرنسِ پارتی و خوش گذرونیِ لنتی تشریف بیاره"
..

..✧ #lirablu
~~
اگ خوب نبود ببخشید :'(🤍
ووتم یادتون نره بوس
پارت بعدی نود ووت آپ میشه

Lirablu StoryWhere stories live. Discover now