part11

616 56 0
                                    


لی
اونقدر به صورت و اون چشمای زیباش با ارایشای رنگارنگش نزدیک بودم که حتی تو ذهن خودمم توی اون موقعیت محال بود که بدو بوسیدنش صورتم به عقب برگرده
نفساش بریده شده بودن و سینش از فشار نفساش سخت بالا پایین میشدن... نمیشد گفت چقدر دیدنشو تو این حالت که هیچ چیز و هیچ کسی برای کنترلش مانعم نیست لذت میبردم
بالاخره از بو کردن عطر لوسیون بدنش از نزدیک سیر شدم و اروم لب زدم،
+اینم سالنامه که قرار بود خودت بیای سراغش
-...چی؟ 
با بدجنسی و نیشخند از صورتشو فاصله گرفتم و دفتر سالنامه رو دادم دستش و با خیال راحت ازش فاصله گرفتم و برگشتم
.
.

مدی
سر جام خشک شده بودم و شل سالنامه رو تو دستام گرفته بودم
باورم نمیشد یبار دیگه تا حد مرگ هرغلطی خواسته بود کرده بود اخرش یجوری رهام کرد که انگار از اولش من دنبالش بودم و خودم با پای خودم رفته بودم و لعنت بهش! انگار تا لحظه اخر توقع داشتم محکم منو ببوسه و اون اینو از تو چشمام خونده بود و برای اذیت کردنم فقط مثل عروسک جنسیش لمسم کرده بود
تا چند دقیقه بعد توی افکار بی جنبه خودم غرق بودم و به خودم لعنت فرستادم و برگشتم به رختکن. تمرین تموم شده بود و روبی با ساک روی دوشش به سمتم اومد
-هِی مدیسون.‌‌..کجا غیبت زد؟مربی کلی شاکی شد که سرجات نبودی
+روب داستانش طولانیه...تو راه واست میگم

.
.
-باورم نمیشه!!
+چیو باورت نمیشه کل قضیه همین بود
-چرا همون شب مهمونی ماجرا رو بهم نگفتی؟
+چونکه نمیدونستم وقتی باهام مثل هرزه ها برخورد کرد چیکار کنم... بعدشم امروز...فقط سالنامه رو بهم داد
-نه مدی متوجه نیستی
+چیو
-وقتی یکی مثل لی اینطوری میکنه قرار نیست دست از کارش برداره تا وقتی که نشونش بدی!
+یعنی میخوای چیکار کنم؟
-اون باهات مثل یه بچ برخورد کرد؟پس ما ام میشیم بدتر ورژن عوضی و بِچ از خودمون! یه فکری تو سرم دارم ولی تو اول باید سالنامه رو بهم قرض بدی

...

Lirablu StoryTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon