part22

444 37 0
                                    

#part22

-بله آقای لیورز قرار نیست تکرار شه...
+لی هفته پیش نزدیک هفت زنگ تو مدرسه نبودی. تو که همینطوری بدون برنامه برای ایندت پیش نمیری؟ میری؟
-نه البته که نه
+خوبه...چون من چنتا پیشنهاد برات داشتم. درواقع، مسئولیت
و از زیر دفترش چنتا برگه و تراکت دراورد
-برای من؟
+آره..جزو فعالیت های دانش اموزیه، بنظرم به اندازه کافی سالای پیش از زیرشون در رفتی
-توی چه زمینه ای؟
+آموزشات اجتماعی، مثل کنترل خشم،روابط دوستانه ...
بلافاصله پرید وسط حرفش
-ممنون من قرار نیست برم!
و از جاش بلند شد
.
.
"لی"
بالاخره کلاس حال بهم زن و حوصله سربر اموزش اجتماعی تموم شد و میتونم برم دنبال مدی،کل روز از نگرانی دوست داشتم بالا بیارم.وسایلمو از رو میز جمع میکردم که دانش اموز بقل دستم صدام کرد
+هِی...چطوری راهت به اینجا افتاد؟
واقعا دوست نداشتم با کسی حرف بزنم...اونم وقتی هنوز هیچ خبری از مدی نیست ولی خب، ظاهرش بنظر نمیومد بخواد رو مخم بره
-..داستانش طولانیه
درحین جواب دادن بهش خودمو کنترل میکردم ولی چند باری به نگاهم به ظاهر استایلیش و پیریسینگای صورتش افتاد
+به هرحال...من دان ام
اروم باهاش دست دادم،راستش خوشم اومد ازش چون مسلما با هرکسی دست نمیدم
-لی صدام کن لطفا..ولی الان یکاری دارم که باید برم
+باشه!..تا بعد
از کلاس بیرون اومدم و از سالن پشتی سریع تر به خیابون رسیدم و کوچه هارو سمت خونه مدی رد کردم
با خودم تکرار میکردم لطفا خواب مونده باشه و دیگه حوصله اومدن نداشته باشه و بخاطر این امروزو نبوده...
بالاخره رسیدم...نفسمو بیرون دادم و کیفمو از رو دوست توی ایوون رها کردم
زنگو با انگشت اشارم فشار دادم.بعد چند دقیقه دوباره زنگو فشار دادم و دوباره و دوباره...نفسمو نگران بیرون دادم و تیکه های بافته موهامو پشت سرم بستم و اخرین پیچ کش رو که دادم در اروم باز شد
مدی با صدای گرفته و هودی گشاد و شلوارک نیمه جذبش جلوی در بود و یه لیوان ماگ سفید هم دستش بود
+لی...اینجا چیکار میکنی
-...مدی...
+بیا تو...

.

Lirablu StoryWhere stories live. Discover now