"chapter 5"

355 134 36
                                    

+مایلم زودتر عکاس جدید رو ببینم.

جونگین بعد از تکون دادن کوتاه سرش به معنی سلام، رو به گیل گفت و مرد چرخی به چشماش داد. جونگین هیچ جوره قرار نبود دست از بی نزاکتیش برداره.

_حتما! البته امیدوارم برخوردت باهاش مثل من نباشه.

بهش طعنه زد و جونگین خنده ی کوتاهی کرد. 

+این به خودش بستگی داره که روی اعصابم نباشه.

جونگین هم مثل خودش به طعنه جواب داد و گیل برای حفظ آرامشش و حمله نکردن سمت پسر پرروی روبروش نفس عمیقی کشید.

_بهتر نیست زودتر بریم و عکسبرداری رو شروع کنیم؟!

جانگ برای آروم کردن جو عجیب و ترسناک اتاق مدیریت پرسید و البته که دو نفر دیگه هم به همین موضوع فکر میکردن.

+هوم! خوب میشه اگه تا قبل از عصر تمومش کنیم. من میرم آماده بشم.

_قبلش باید به همدیگه معرفی بشین. پس دنبالم بیا.

قبل ازینکه جونگین سمت در خروجی بچرخه، گیل گفت و با خروجش از اتاق اجازه ی مخالفتی به جونگین نداد.

+شبیه قبلا های بکهیونه. باعث میشه بخوام خودمو خفه کنم.

جونگین با حرص گفت و جانگ همونطور که پشت سرش از اتاق بیرون میرفت، ریز خندید.

∞💫📷💕∞

گیل جونگین رو با خودش به سمت اتاق انتظار کمپانی کشوند و به طراح صحنه که رو به ورودی اتاق و مقابل شخصی نشسته بود، اشاره کرد که بقیه ی کارهای معرفی رو اون به عهده بگیره.
البته که اون رئیس کمپانی "KAI" بود و برای معرفی یه عکاس تازه وارد، وقت نداشت.

طراح صحنه با لبخند به رئیسش اطمینان داد که همه چیز به درستی پیش میره و گیل بعد از تکون دادن سرش از اتاق فاصله گرفت تا به کار خودش برسه.

_آقای کیم. خوشحالم که میبینمتون.

طراح صحنه با اینکه از جونگین بزرگتر بود اما با احترام بهش خوش آمد گفت و جونگین با خم کردن کوتاه کمرش، قدمی به داخل اتاق انتظار برداشت.

_میدونم که فرصتی برای خوش و بش کردن نیست و باید زودتر پروژه رو تموم کنیم، پس مقدمه چینی نمیکنم. ما دیروز به چندین نفر برای همکاری پیشنهاد دادیم و خوشبختانه تونستیم ایشون رو موقتا جذب کنیم. 

طراح صحنه با لبخند به کسی که مقابلش و همچنان روی مبلمان نشسته بود، اشاره کرد و نگاه جونگین از طراح صحنه گرفته شد و به شخص نا آشنایی که هنوز هم پشتش به اون بود افتاد.

+خوشحال میشم اگه معرفی کوتاهی داشته باشیم و به عکسبرداریمون برسیم. میدونین که من برنامه ی سنگین و فشرده ای دارم.

جونگین بعد از گرفتن نگاه کوتاهش از شخص نا آشنا، خطاب به طراح صحنه گفت و مرد لبخند دستپاچه ای زد.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Where stories live. Discover now