"chapter 11"

246 96 24
                                    

صدای باز شدن در اتاق گریم و به دنبالش داخل اومدن کیونگسو، جونگین رو از افکارش خارج کرد. پسر کوتاه تر تا چند قدمی جونگین جلو اومد و به مدل جوان که به دیوار تکیه زده بود نگاه کرد.

+زیاد وقتتو نمیگیرم. راجب اتفاقات پنج شب پیش. من اون شب درک درستی از اطرافم نداشتم. با اینکه ازت کمکی نخواسته بودم اما... ممنون.

جمله ی جونگین صادقانه بیان شد و کیونگسو فقط سر تکون داد.

+تا الان هیچ سروصدایی درباره ی اون شب به گوش نرسیده و این یعنی اون راننده من رو نشناخته. میدونی که شایعه ها توی سئول چطوری پخش میشن و چقدر مخربن. 

کیونگسو هنوز هم به جونگین نگاه میکرد بی اینکه چیزی بگه.

+اینو گفتم تا بدونی اگه چیزی راجب اون شب از زبون کسی بشنوم، مطمئن میشم کار تو بوده و اون وقت دیگه ساکت نمیشینم.

لحن جونگین هنوز هم آروم بود اما کیونگسو بخوبی تهدید و هشدارش رو فهمیده بود.

-مطمئن باش اگه این اتفاق افتاد، خودِ من اولین کسی هستم که دنبال اون شخص سوم میگردم و ساکتش میکنم.

کیونگسو با جدیت جواب داد و با دیدن سکوت جونگین از اتاق بیرون رفت.

_دو کیونگسی شی. شما تو اتاق گریم بودین؟ دنبالتون میگشتم.

یکی از عوامل عکاسی گفت و کیونگسو سر تکون داد.

-آقای ایم. شما از من بزرگترین پس نیازی نیست انقدر رسمی باهام حرف بزنین. من با کیونگسوی خالی راحت ترم.

مرد کوتاه خندید و سر تکون داد.

_باید راجب فضای بیرون و شرایط عکسبرداری در اونجا صحبت کنیم. همه توی استودیو جمع شدن.

-اوه. البته. بهتره زودتر بریم.

کیونگسو لبخند زد و با مرد همراه شد و جونگین از پشت بهش خیره موند. جدیتی که توی لحن اون پسر بود، مطمئنش میکرد که قرار نیست کسی غیر از خودشون دوتا و جانگ از اتفاق چند شب گذشته با خبر بشه و این اطمینان آرومش میکرد. آرامشی که عجیب و ترسناک به نظر میرسید.

∞💫📷💕∞

_خرسی دلم برات تنگ شده بود.

بکهیون با ورودش به خونه ی جونگین با صدای بلندی گفت و جونگین اجازه داد گونه ش توسط اون پسرِ شلوغ بوسیده بشه.

_قبلا نمیذاشتی بکهیون بهت دست بزنه و الان دارم چی میبینم؟ اجازه دادی بوست کنه؟! تو واقعا کیم جونگینی؟

سهون با لحنی متعجب پرسید و قبل از جواب جونگین بکهیون غر زد.

_حسود. یبار روی خوش بهم نشون داد اگه گذاشتی.

_من که چیزی نگفتم فقط تعجب کردم.

+میخواین تا آخر شب همونجا بمونین و عین زن و شوهرا دعوا کنین؟

جونگین با صدای نیمه بلندی از آشپزخونه گفت و بکهیون بی توجه به دوست پسرش سمت پسر دیگه دوید.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin