وقتی جونگین پیامی از سوجین گرفته بود که اتفاق مهمی پیش اومده و نمیتونه اون شب رو به خونه ش بیاد، فکرش رو هم نمیکرد که نزدیک به یک ساعت بعد، فیلمی از دوست دخترش با دست و دهن بسته دریافت کنه. شاید اگر این اواخر همه چیز عادی و بدون دغدغه پیش رفته بود میتونست قبول کنه که این فیلم یه شوخی ساده س اما اوضاع الان درست مثل یه فیلم جنایی کلیشه ای به نظر میرسید.
اون کسی که تمام این مدت بازیش داده بود، حالا با گروگان گرفتن سوجین میخواست جونگین رو مستقیما وارد بازی خودش کنه و جونگین نمیدونست قراره در عوض آزاد شدن اون دختر چه چیزی رو بده. پیامی که کمی بعد از فرستنده ی فیلم دریافت کرد باعث شد خون توی رگهاش با سرعت بیشتری جریان پیدا کنن و بیشتر از اون صبر و فکر کردن رو به صلاح ندونه.
_دلم برات تنگ شده کیم جونگین. دوست دخترت الان پیش ماست. تا دیر نشده خودتو به جشن ما برسون. تنهایی.
∞💫📷💕∞
با سرعتی که مطمئن بود هیچوقت در تمام عمرش امتحانش نکرده مسیری که تا اون ساختمون لعنت شده رفته بود رو برگشت. نمیدونست چه اتفاقی قراره بیفته. کیونگسو رو تنها گذاشته بود و برای محافظت از کیم جونگین میرفت. کسی که حالا به خوبی میدونست برای کیونگسو چقدر با ارزشه.
هیچان به کیونگسو مدیون بود و حالا که ازش خواسته شده بود از کیم جونگین محافظت کنه و نذاره هیچ جوری به اون ساختمون نزدیک شه باید به درستی انجامش میداد. حتی اگه شده بود خود کیم جونگین رو گروگان بگیره، تا وقتی که کیونگسو اجازه نمیداد، نمیذاشت جایی بره!
با رسیدن به خیابونی که مدتی میشد گوشه ای ازون خونه ی جونگین و رفت و آمدهاشو زیر نظر گرفته بود، سرعتش رو کمی پایین تر آورد و متوقف شد. باید مطمئن میشد که جونگین هنوز هم توی خونه س. با فکری که به ذهنش رسید سریع از ماشین پیاده شد و به سمت خونه ی جونگین قدم برداشت. پرسیدن آدرس بهونه ی خوبی بود.
بعد از گرفتن نفس عمیقی زنگ آیفون رو به صدا در آورد و منتظر جواب موند. بعد از چند ثانیه دوباره زنگ رو فشار داد و این کار رو برای چندبار پشت سر هم تکرار کرد. اصلا دوست نداشت به این فکر کنه که جونگین توی مدت زمانی که اونجا نبوده از خونه خارج شده اما اگر یک در صد احتمالش وجود داشت، نمیتونست بیشتر از این معطل بمونه.
برای بار آخر دکمه ی زنگ رو فشرد و بعد از بی جواب موندنش، سریع خودش رو به ماشینش رسوند. همزمان با به حرکت در آوردن ماشین شماره ی کیونگسو رو گرفت و منتظر برای جواب تعداد بوق ها رو شمرد. اما انگار اون شب کسی قرار نبود جوابش رو بده. حالا علاوه بر جونگین، دلهره و نگرانی برای کیونگسو هم سراغش اومده بود. اگر بلایی سر کیونگسو میومد...
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...