+مامان.
چشمهای نگران جونگین به چشمهای مادرش که باز میشدن، خیره بود.
+خوبی؟
با نگرانی پرسید و مادرش لبخند کمرنگی زد.
_چیزی نیس عزیزم.
مثل یه کابوس تکراری، باز هم مادرش روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و خودش... دیگه اون پسر بچه ی ضعیف و تنها وجود نداشت اما ترس از دست دادن هیچوقت قرار نبود جونگین رو رها کنه. با رسیدن دکتر، از تخت فاصله گرفت و اجازه داد هر کاری که لازم هست رو انجام بده.
_نگران نباش.
با نشستن دست هیچان روی شونه ش، نگاهش کرد و لبخند قدردانی بهش زد. مثل هربار کنارش بود تا بهش اطمینان بده که جای هیچ نگرانی نیست.
_خوشبختانه خطر رفع شده و نشونه ای از سکته یا ایست قلبی نیست.
جونگین توی دلش خدا رو شکر کرد و جلوتر رفت تا دست مادرش رو بگیره.
_با توجه به سابقه ی پزشکی ایشون، برای احتیاط بیشتر لازمه که امروز رو توی بیمارستان بمونن.
دکتر اضافه کرد و جونگین با تکون دادن سرش تایید کرد.
_من بیرون میمونم.
با رفتن دکتر هیچان گفت و جونگین به سمتش چرخید.
+ازت ممنونم.
صادقانه تشکر کرد و هیچان لبخندی که کمتر بهش نشون داده بود رو زد. لازم بود مادر و پسر رو بعد از تایم سختی که داشتن با هم تنها بذاره.
_دوست دختر خوشکلی داری.
خانم کیم بعد از چند لحظه سکوت، به آرومی گفت و جونگین به لبخند مادرش نگاه کرد. چقدر بد که باید با رد کردن حرفش، اون لبخند رو از بین میبرد.
+سوجین دیگه دوست دخترم نیست مامان.
با تأسف گفت و ابروی خانم کیم بالا رفت.
_نیست؟
+ما بهم زدیم. یعنی خودش خواست که اینکارو بکنیم.
لبخند خانم کیم کم کم محو شد.
_بخاطر اون اتفاق؟
جواب جونگین سر زبونش بود اما نمیتونست بگه. اون هنوز آماده نبود که از گذشته و چیزی که بین خودش و کیونگسو وجود داشته بگه. نمیخواست یبار دیگه با پیش کشیدن حرف گذشته، باعث اذیت شدن مادرش بشه.
+به اون اتفاق مربوطه.
در آخر جور دیگه ای جواب داد و مادرش به آرومی دستش رو فشرد.
_اشکالی نداره عزیزم.
لبخند تازه ای روی لبهای مادرش نشسته بود و نگاهش سرشار از اطمینان و دلگرمی بود.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...