"chapter 8"

336 110 34
                                    

خوشبختانه آخر اون هفته همزمان بود با شروع هفته ی مد و کیونگسو بالاخره میتونست بعد از یه هفته سخت کار کردن توی کمپانی کای استراحت کنه.

البته اینطور نبود که اون عکاس اختصاصی کیم جونگین شده باشه و فقط کارهای مربوط به اونو انجام بده. در واقع کمپانی اون رو برای تمامی مدل ها استخدام کرده بود و کیونگسو میبایست علاوه بر غرغرهای گاهی جونگین و سخت گیری مدیر پروژه ها که این اواخر کمتر از قبل شده بودن،  عکاسی از بقیه ی مدل ها رو هم انجام میداد.

با این حال خوشبختانه نکته ی قابل توجه این بود که تعداد مدل های اون کمپانی در حال رشد هنوز کمتر از تعداد انگشتهای دوتا دست بود. اما هر چی که بود سختی های خودش رو داشت و کیونگسو در تلاش بود حالا که این مسئولیت رو برخلاف میل باطنیش قبول کرده، به درستی انجامش بده.

و حالا با شروع هفته ی مد اون قاعدتا باید هفته ی سبک تری رو نسبت به هفته ی گذشته شروع میکرد و تایم آزاد بیشتری میداشت چون تمام مدل های کمپانی کای مشغول اون مراسم مهم بودن و پروژه ی عکسبرداری تبلیغاتی جدیدی فعلا در کار نبود.

با این حال چند نفری از کارکنان کمپانی بهش پیشنهاد کرده بودن که حتما توی مراسم ها شرکت کنه و عکسبرداری از مدل ها رو چه از کمپانی خودشون و چه بقیه ی کمپانی ها رو از دست نده.

کیونگسو اما زیاد مشتاق به نظر نمیرسید. به هر حال عکاس های زیاد و البته حرفه ای تری نسبت به خوش توی اون مراسم ها شرکت میکردن و شاهکارهای خودشون رو ثبت میکردن. بی توجه به اینکه مدلی که داره محصول و لباس طراحی شده ی جدیدی رو تبلیغ میکنه از کدوم کمپانی اومده.

یه عکاس جدای ازینکه از کی پول میگیره و برای کی کار میکنه، شغل و علاقه ش ثبت یه لحظه س که برای همیشه موندگار میشه.
به هر حال یه جایی اون ته ته های دل کیونگسو هم میشد این میل رو پیدا کرد. نه اینکه اون اصلا دلش نخواد به مراسم های هفته ی مد بره. کیونگسو یه عکاس بود. کاری که واقعا بهش علاقه داشت و همیشه دوست داشت انجامش بده.

اما اون فعلا نمیتونست انجامش بده چون یه چیزی مهم تر از علاقه ش به رفتن به اون مراسم و شرکت در مراسم افتتاحیه و اولین روز هفته ی مد، براش وجود داشت.

اون آخر هفته ش رو قبلا برای هیونگ عزیزش و نامزد آینده ش خالی گذاشته بود و هیچ چیزی نمیتونست مانع این بشه که اون نخواد ازون ها پذیرایی کنه.

کیونگسو کاملا خودش رو برای میزبانی کردن ازون دو نفر آماده کرده بود. خونه ی کوچک و جمع و جورش، مثل همیشه مرتب بود و میشد گفت کیونگسو حتی چندتایی از وسایل مختصری که توی پذیرایی خونه ش بود رو به اتاق خوابش برده بود تا فضای بیشتری به پذیرایی بده. یجورایی خلوت بودن خونه ش آرامش بیشتری بهش میداد. در هر صورت کیونگسو از شلوغیِ زیاد فرار میکرد.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Donde viven las historias. Descúbrelo ahora