با صدای باز و بسته شدن در، نگاهش رو به اون سمت داد و کیونگسو بدون پوشیدن دمپایی سمتش رفت و کنارش نشست.
-خوبی؟
با نگرانی ای که از چشمهاش میبارید نگاهشو روی صورت خسته ی جونگین چرخوند و موهای شلخته ی روی پیشونیش رو عقب زد.
+خسته م یکم.
-چیزی خوردی؟
همونطور که با تار موهای جونگین بازی میکرد پرسید و پسر بزرگتر چشمهاشو بست.
+یکم همینجوری بمون.
کیونگسو انگشتهاشو بین موهای جونگین و روی پوست سرش به حرکت در آورد. جونگین میگفت این کارش بهش آرامش میده و خودش هم ازش لذت میبرد.
-اتفاقی افتاده؟
کیونگسو هنوز هم نگرانش بود. چشمهای جونگین باز شدن و به پسر کنارش نگاه کرد. ذره ذره ی صورتش رو رصد کرد و بعد به چشمهای نگرانش رسید.
+کاش قبول میکردی اینجا بمونی.
جونگین با خستگی و ناامیدی، مثل هر بار گفت و کیونگسو نفس عمیقی کشید.
-ما قبلا هم راجبش حرف زدیم عزیزم.
+اما...
پسر کوچیکتر لمس انگشتاشو به ابروهای جونگین کشوند و زودتر گفت.
-من هر وقت که بخوای اینجام.
+من میخوام همیشه اینجا باشی.
صدای جونگین خش دار شده بود و کیونگسو سعی داشت آرومش کنه.
-گوش کن جونگین. اینجوری برای هردومون بهتره. نمیخوام بخاطر من صدمه ببینی. پشت در این خونه کلی چشم کمین کرده و دنبال یه فرصته تا تو رو باهاش پایین بکشه. نمیخوام هیچ چیزی این فرصتو به اونا بده.
+توی لعنتی اگه میذاشتی رابطه مونو علنی کنیم...
-نمیشه جونگین. این بدترین راه برای خلاص شدنه. این اوضاع رو بدتر میکنه. حتی ممکنه به رابطه مون آسیب برسونه.
+پس چیکار کنم؟ کیونگسو من واقعا خسته م ازین شرایط.
لبهای کیونگسو روی پیشونی جونگین نشستن و بعد از مکث کوتاهی ازش فاصله گرفتن.
+میتونم ی خونه ی جدید پیدا کنم. اونجوری...
-جونگین! عزیزم. این نمیتونه کمکی بکنه. تو رو همه میشناسن و خیلیا مثل سایه دنبالتن. میدونی که خیلی زود میتونن اونجا رو هم پیدا کنن. همینطور من دوست ندارم از خونه ای که چندسال بهش عادت کردی جدا شی.
+من به جابه جایی عادت دارم.
اینبار لبهای کیونگسو لبهاشو کوتاه بوسیدن و تو فاصله ی کمی از صورتش، به چشمهاش خیره شد. توی یکسال گذشته بارها با جونگین درباره ی موضوع های مشابه به این بحث کرده بود و هر بار سعی میکرد پسر بزرگتر رو آروم کنه.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...