+ازم خواسته بودی بعد از تموم شدن کارم ببینمت.
جونگین با نشستن مقابل رئیس کمپانی گفت و گیل سرش رو تکون داد. به نظر میرسید جو آشفته و سنگین همیشگی بین اون دو نفر اینبار کمی آروم تر باشه اما این فقط تا زمانی بود که هردوشون ساکت بودن.
_راجب چیزی که ازم خواستی فکر کردم و قبولش میکنم.
جونگین نیشخندی زد و نگاهش رو دور تا دور اتاق چرخوند.
+بهتره بگی به پیشنهاد پر منفعتی که دادم جواب مثبت دادی.
گیل خنده ی کوتاهی کرد و دستاشو روی میزش قفل کرد.
_هر چی! مهم اینه که قراره از تو دفاع بشه. ارزششو نداره؟
«خوک حرومزاده»
جونگین توی ذهنش جوابی که سر زبونش بود رو بهش داد و در عوض اون هم لبخندی به چهره ی نکره ی گیل زد.
+لازم نیست بابتش تشکر کنم درسته؟
گیل سر تکون داد و شونه ای بالا انداخت.
_این یه معامله ی برد برده و نیازی به تشکر نیست. هر چند میدونم هیچوقت از من تشکر نمیکنی.
+خوبه که میدونید.
اینبار گیل با صدای بلندتری به جواب پسر گستاخ مقابلش خندید و جونگین منتظر بهش خیره موند.
+باید بدونم چجوری قراره ازم دفاع بشه.
گیل ابرویی بالا انداخت و بازدمش رو بیرون فرستاد.
_دختری که همرات بود...
+دوست دخترمه.
قبل از تموم شدن سوال گیل، جونگین زودتر جواب داد و گیل سر تکون داد.
_میتونم بپرسم چند وقته که با هم تو رابطه اید؟!
+بیشتر از یکماه.
_میدونم به من ربطی نداره اما بهتر نبود ما رو در جریان قرار میدادی؟
+همونطور که گفتین زندگی شخصی من به کسی مربوط نمیشه.
گیل سر تکون داد و بعد از نوشتن چیزی، به جونگین نگاه کرد.
_سعی میکنم سریع جمع و جورش کنم.
+در رابطه با اون تهدید؟
گیل لبش رو به گوشه جمع و چشمهاشو تنگ کرد._نمیتونیم از یه عکس و یه متن تایپ شده بفهمیم کی بوده که. فعلا بیشتر مراقب باش و اگه چیز مشکوکی دیدی خبرم کن.
جونگین سر تکون و زودتر از اتاق گیل بیرون رفت. مثل همیشه اون مرد باعث میشد سردرد بگیره.
∞💫📷💕∞
با تموم شدن عکسبرداری اون روزش، کش و قوسی به بدنش داد و در جواب مدلهای جوان که با تشکر و خسته نباشید از کنارش رد میشدن، سر تکون داد. جونگین یک ساعت قبل از کمپانی بیرون رفته بود و مطمئنا تا حالا به خونه ش رسیده بود.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...