کیونگسو با تعجب بهش نگاه کرد.
-سفر؟
+آره. میدونم خیلی یهوییه و ممکنه براش آماده نباشی ولی...
-خب من... باید برنامه هامو باهاش تنظیم کنم.
+میدونم.
جونگین ازینکه تا الان به کیونگسو درباره ش نگفته کمی پشیمون شده بود اما لبخند پسر مقابلش بهش و جمله ی بعدش، حس بدش رو فوری از بین برد.
-بهم بگو کی میریم؟
+خب راستش... فردا.
کیونگسو فقط سر تکون داد و از جا بلند شد و به اتاقش رفت. جونگین از در باز اتاق میدید که اون داره با گوشیش یه کارایی میکنه و چند لحظه ی بعد کیونگسو ازش پرسید.
-چند روز طول میکشه؟!
+نمیدونم. شاید یه هفته یا کمتر.
کیونگسو دوباره با گوشیش مشغول شد و جونگین تا وقتی که اون دوباره کنارش بشینه منتظر موند.
-خب... همه چی روبراهه. به مدیر باشگاه گفتم که برای یه هفته یا بیشتر نمیتونم باشم و یه نفر دیگه رو جایگزینم کنه.
+واقعا؟
جونگین با تعجب و چشمهای گرد شده پرسید و کیونگسو سر تکون داد.
-اولویت من همیشه شخصی به اسم کیم جونگینه.
+کیونگسو...
جونگین با ناباوری صداش زد و کیونگسو جلو رفت و گونه شو به آرومی بوسید.
-خب... نمیخوای بگی کجا میخوایم بریم؟
جونگین سعی کرد حواسش رو از لبهای کیونگسو پرت کنه و بهش جواب بده.
+فردا متوجه میشی.
-اوکی. قراره سورپرایز باشه. پس بهم بگو الان هم نمیخوای چیزی بخوری؟
+نه. شام امشب رو خونه ی من و با هم آماده میکنیم. با اینکه مطمئن نیستم قابل خوردن میشه یا نه ولی میخوام معده مو براش خالی بذارم.
کیونگسو خندید و جونگین نگاهی به موهای نیمه نمناکش انداخت.
+کاش زودتر رسیده بودم و برات خشکشون میکردم.
قلب کیونگسو شروع به تپیدن کرد و نگاهشون بهمدیگه قفل شد.
+دوست دارم.
جونگین بی هوا گفت و کیونگسو چشمهاشو بست. میتونست قلبش رو تصور کنه که چطور توی سینه ش میلرزه. گرمی دست جونگین رو روی گونه ش حس کرد و بازدم داغش رو که روی پوستش مینشست. نفس های جونگین هم مثل خودش تند شده بود و وقتی که لبهاشو روی لبهای خودش حس کرد، صدای انفجار قلبش رو شنید. جونگین آروم بود. هیچ عجله ای توی بوسیدن نداشت. احتیاجی به عجله نبود. کیونگسو تا هر وقت که اون میخواست کنارش مینشست و لبهاشو برای بوسه در اختیارش میذاشت.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...