"chapter 19"

228 90 38
                                    

_انگار تصمیم گرفتی برای این چند ماه آخر قراردادت با ما، سروصدا به پا کنی.

گیل همونطور که از پنجره ی بزرگ دفترش به نمای بیرون از ساختمون و خیابون نیمه شلوغ خیره بود گفت و جونگین چشمهاشو بست. قرار بود با اومدن پیش این مرد عوضی، ازش کمک بخواد نه اینکه مزخرف بشنوه.

+من نمیدونم چطور  و کی اون عکسا رو ازم گرفته اما...

_اما چی؟! توقع داری ازت دفاع کنم؟

+من در حال حاضر یکی از اعضای این کمپانیم.

جونگین با ابروهای بالا رفته گفت و گیل سمت پسر پشت سرش چرخید.

_بالاخره بعد از یک سال و نیم قبول کردی که عضوی از ما هستی. جالبه!

+من...

_چی میخوای؟!

+همونطور که خودت گفتی ازم دفاع کن. همین.

_همین؟! میدونی بخاطر اون عکسا چندتا کمپانی و سهامدار قراردادشون رو کنسل کردن؟! همه شون هم میگن نمیخوان با یه کمپانی حاشیه دار همکاری کنن.

+حاشیه؟ فقط بخاطر چند تا عکس؟ تو میتونی این سوتفاهم رو رفع کنی.

_من که فکر نمیکنم بشه کاریش کرد. تنها لطفی که برات میتونم انجام بدم اینه که تا پایان قراردادت با کمپانی، بی سروصدا و حاشیه ی جدید کارتو انجام بدی.

گیل دوباره پشت به جونگین و سمت پنجره چرخید و این یعنی جونگین باید از اون اتاق بیرون میرفت. به هر حال از اولش هم امید چندانی به کمک اون حرومزاده نداشت.

∞💫📷💕∞

+مامان.

_نینی. همه چی خوبه؟!

صدای خانم کیم گرفته به نظر میرسید و جونگین میتونست بفهمه که از شنیدن خبرها ناراحته.

+نگران نباش. همه چی خوبه.

_اون شایعه ها...

+مهم نیستن مامان. درستشون میکنم. تو و مامان بزرگ حالتون خوبه؟!

سعی کرد بحث رو عوض کنه و خانم کیم این رو متوجه شد.

_ما حالمون خوبه. مامان بزرگ این چند وقت یکم حواسپرتی گرفته. تبلیغای تو رو که از تلویزیون میبینه همه ش میگه این مرد جوان خیلی زیبا و  دلرباس!

آخر جمله ش رو به تقلید از پیرزن با صدای لرزون و هیجان زده ای گفت و جونگین رو به خنده انداخت.

+دلم براش تنگ شده. 

_دل من هم برات تنگ شده عزیزم. تصمیم داشتم زودتر بیام و بهت سر بزنم اما بخاطر مامان بزرگ مجبورم بیشتر بمونم و مراقبش باشم.

جونگین سعی کرد به مادرش اطمینان بده که نیازی به عجله کردن نیست.

+مامان بزرگ بیشتر از من نیاز به مراقبت داره. در ضمن خودت هم اونجا راحت تری.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Where stories live. Discover now