_انگار تصمیم گرفتی برای این چند ماه آخر قراردادت با ما، سروصدا به پا کنی.
گیل همونطور که از پنجره ی بزرگ دفترش به نمای بیرون از ساختمون و خیابون نیمه شلوغ خیره بود گفت و جونگین چشمهاشو بست. قرار بود با اومدن پیش این مرد عوضی، ازش کمک بخواد نه اینکه مزخرف بشنوه.
+من نمیدونم چطور و کی اون عکسا رو ازم گرفته اما...
_اما چی؟! توقع داری ازت دفاع کنم؟
+من در حال حاضر یکی از اعضای این کمپانیم.
جونگین با ابروهای بالا رفته گفت و گیل سمت پسر پشت سرش چرخید.
_بالاخره بعد از یک سال و نیم قبول کردی که عضوی از ما هستی. جالبه!
+من...
_چی میخوای؟!
+همونطور که خودت گفتی ازم دفاع کن. همین.
_همین؟! میدونی بخاطر اون عکسا چندتا کمپانی و سهامدار قراردادشون رو کنسل کردن؟! همه شون هم میگن نمیخوان با یه کمپانی حاشیه دار همکاری کنن.
+حاشیه؟ فقط بخاطر چند تا عکس؟ تو میتونی این سوتفاهم رو رفع کنی.
_من که فکر نمیکنم بشه کاریش کرد. تنها لطفی که برات میتونم انجام بدم اینه که تا پایان قراردادت با کمپانی، بی سروصدا و حاشیه ی جدید کارتو انجام بدی.
گیل دوباره پشت به جونگین و سمت پنجره چرخید و این یعنی جونگین باید از اون اتاق بیرون میرفت. به هر حال از اولش هم امید چندانی به کمک اون حرومزاده نداشت.
∞💫📷💕∞
+مامان._نینی. همه چی خوبه؟!
صدای خانم کیم گرفته به نظر میرسید و جونگین میتونست بفهمه که از شنیدن خبرها ناراحته.
+نگران نباش. همه چی خوبه.
_اون شایعه ها...
+مهم نیستن مامان. درستشون میکنم. تو و مامان بزرگ حالتون خوبه؟!
سعی کرد بحث رو عوض کنه و خانم کیم این رو متوجه شد.
_ما حالمون خوبه. مامان بزرگ این چند وقت یکم حواسپرتی گرفته. تبلیغای تو رو که از تلویزیون میبینه همه ش میگه این مرد جوان خیلی زیبا و دلرباس!
آخر جمله ش رو به تقلید از پیرزن با صدای لرزون و هیجان زده ای گفت و جونگین رو به خنده انداخت.
+دلم براش تنگ شده.
_دل من هم برات تنگ شده عزیزم. تصمیم داشتم زودتر بیام و بهت سر بزنم اما بخاطر مامان بزرگ مجبورم بیشتر بمونم و مراقبش باشم.
جونگین سعی کرد به مادرش اطمینان بده که نیازی به عجله کردن نیست.
+مامان بزرگ بیشتر از من نیاز به مراقبت داره. در ضمن خودت هم اونجا راحت تری.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...