"chapter 15"

234 90 13
                                    

+تنهایی؟

جونگین همونطور که از جلوی در کنار میرفت تا سهون داخل بیاد پرسید و پسر بلند تر هومی کرد.

_بکهیون گفت کمی احساس خستگی میکنه.

جونگین بیخیال پذیرایی کردن نزدیک سهون نشست. به هر حال سهون میتونست خودش به آشپزخونه بره و هر چی میخواد برداره.

_اون یکم عجیب شده جونگین.

سهون بعد از چند دقیقه سکوت گفت و جونگین ابرویی بالا انداخت.

_چند شبه که اجازه نمیده با هم سکس کنیم و حتی مثل قبل هم نمیذاره ببوسمش.

سهون با دم عمیقی جمله هاشو تموم کرد و جونگین یکم سکوت کرد.

+خب... به نظرت مشکلش چیه؟

_نمیدونم. اون حتی یبار هم کلاساشو پیچوند و نرفت دانشگاه.

+این عجیبه؟ همه این کارو میکنن. پیچوندن کلاس و درس یه چیز عادیه. شما تو مدرسه زیاد انجامش میدادین.

_ولی بکهیون دانشگاهش رو خیلی جدی میگرفت. 

+شاید فقط حوصله نداشته و خسته بوده.

_اما من نباید دلیلش رو بدونم؟! اون دوست پسرمه و هیچوقت چیزی رو ازم مخفی نمیکرد. میترسم اتفاق بدی افتاده باشه. بکهیون دقیقا مثل وقتی شده که اون عوضی توی مدرسه تهدیدش کرده بود که رابطه ش با منو لو میده.

سهون با نگرانی گفت و جونگین کاملا سمتش چرخید و شونه هاشو گرفت.

+پس بهتر نیست که باهاش حرف بزنی و مشکلش رو بپرسی؟!

_من چندبار ازش پرسیدم ولی اون میگه چیزی نیست و لازم نیست نگران باشم. این بیشتر نگرانم میکنه جونگین.

جونگین به چشمهای دوستش نگاه کرد و لبخند اطمینان بخشی بهش زد.

+بکهیون پسر سرسختیه و با همه چیز میجنگه. نگرانش نباش و فقط حمایتش کن.

سهون سر تکون داد و جونگین ضربه ی آرومی به شونه ش زد.

_تو و سوجین... چیکار کردین؟

سهون برای عوض کردن جو پرسید و جونگین شونه ای بالا انداخت.

+با هم قرار میذاریم. تو خونه ی من.

_اوه... خوشحالم که فراریش ندادی.

+ولی تو الان نباید ناراحت باشی؟ ازونجایی که قول داده بودی با دوست پسرت منو بفاک میدین؟

جونگین با شیطنت گفت و سهون کوتاه خندید.

_واقعا حیف شد. ولی سوجین مشکلی نداره؟ اینکه نمیتونین بیرون از خونه با هم باشین؟

+ما قبلا با هم حرف زدیم و اون موافقت کرد. 

_دختر خوبیه.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Where stories live. Discover now