"chapter 25"

239 96 40
                                    

جونگین بدترین زمان رو برای روبرو شدن با کیونگسو انتخاب کرده بود. درست زمانی که جونمیون از گذشته ی برادرخونده ش با خبر شد، جونگین برای دیدنش به بیمارستان رفته بود.

کیونگسو حالا میتونست با کمک همراهش، راه بره اما زخم جراحی هنوز هم آزارش میداد. نگاه دو برادر با صدا زده شدن اسمشون بالا اومد و به مین هی که نزدیک میشد رسید. جونمیون لبخند نامزدش رو جواب داد اما لبخند کیونگسو با دیدن نفر چهارمی که به سمتشون میومد روی لبش خشک شد. مین هی با نگرانی نزدیکتر رفت و چهره ی پسر کوچیکتر رو برانداز کرد.

_خوبی کیونگسو؟

به دنبال سوالش توجه جونمیون هم جلب شد و با نگرفتن جوابی از اون، رد نگاهش رو دنبال کرد و به پسری که بهشون نزدیک میشد رسید. چند لحظه کوتاه طول کشید تا اون رو بشناسه و آرامشی که به سختی سعی کرده بود بعد از شنیدن حرفهای کیونگسو درباره ی گذشته ش بدست بیاره رو از دست داد. تمام وجودش از خشم و نفرتی بی اندازه نسبت به اون پسر پر شد و قبل ازینکه جونگین کاملا بهشون برسه، صداش رو بلند کرد‌.

_تو اینجا چه غلطی میکنی؟

نگاه درمونده ی کیونگسو از جونگین گرفته شد و به برادرش داده شد. میدونست هیچ چیز نمیتونه در اون لحظه جلوی خشم جونمیون رو بگیره پس سکوت کرد. جونمیون قدمی جلوتر برداشت و جای خالیش رو مین هی پر کرد تا کیونگسو سر پا بمونه.

_پرسیدم اینجا چیکار میکنی؟!

جونمیون از بین دندوناش غرید و جونگین که نمیتونست درک کنه دلیل این استقبال گرم چیه، ابروهاشو از تعجب بالا برد.

+من.‌‌.. برای ملاقات کیونگسو اومدم.

نگاه پسر کوچیکتر دوباره به جونگین رسید. سه روز از ملاقاتش با سوجین گذشته بود و حالا جونگین همونطور که اون دختر گفته بود، اینجا بود. آشفته و خسته، انگار که از یه جنگ طولانی برگشته باشه. صدای خنده ی جونمیون بلند شد و سه نفر دیگه بهش نگاه کردن.

_خوش اومدی کیم جونگین.

جونمیون با لبخندی که محو میشد گفت و اخم کرد.

_توقع داری ازت اینجوری استقبال کنم؟!

اخم های جونگین هم در هم شدن. نمیدونست اون مرد کیه و دلیل این رفتارش چیه.

+من برای دیدن کیونگسو و حرف زدن باهاش اینجام. انتظار استقبال شدن از سمت کسی رو ندارم اما دلیلی هم برای این رفتار نمیبینم.

بالاخره اعتراض کرد و جونمیون نیشخندی زد.

_کیونگسو با تو حرفی نداره. از همون راهی که اومدی برگرد و دیگه هیچوقت سمتش نیا.

تهدید یا تذکر جونمیون برای جونگین اصلا دلچسب نبود.

+اونه که باید تصمیم بگیره میخواد با من حرف بزنه یا نه، نه تو.

﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏Where stories live. Discover now