_واقعا باورم نمیشه جونگین ازم خواستی بهش زنگ بزنم و بگم بیاد اینجا فقط بخاطر اینکه تو بهش مشکوکی. نمیدونی بیچاره چقدر نگران بود.
جانگ بی وقفه غر میزد و جونگین کم کم داشت صبر و تحملش رو از دست میداد.
+بجای اینکه نگران اون عوضی باشی یکم به شرایط لعنتی من فکر کن و نگران من باش. انگار حواست نیست که چه عکسایی از من پخش شده.
جونگین غرید و جانگ با عصبانیت نگاهش رو ازش گرفت.
_و مقصر اینا کیه؟! خودت بی احتیاطی کردی. اون پسر بیچاره که اون شب پیشت بود. چطور میگی کار اونه؟!
جونگین نگاه غضبناکش رو روونه ی مرد کرد و به ساعت مچیش نگاهی انداخت. بیست دقیقه از زمانی که جانگ با کیونگسو تماس گرفته بود میگذشت و اون هنوز نیومده بود و صبر جونگین داشت به سر میرسید.
+پس چرا نمیاد؟
_جونگین میشه بگی چیکار میخوای بکنی باهاش؟!
جانگ با بیقراری گفت و جونگین دستاشو توی هم قفل کرد.
+یجوری میگی چیکار میخوام بکنم باهاش انگار قراره بکشمش. فقط چند تا سوال ازش میپرسم و ...
_لابد توقع داری اون بگه کار خودشه.
جونگین بازدمشو عصبی بیرون فرستاد و سعی کرد به جانگ کم محلی کنه. حقیقتا خودش هم نمیدونست میخواد چیکار کنه و واکنش کیونگسو چی میتونه باشه. ده دقیقه ی بعد با به صدا در اومدن زنگ در، جانگ فورا از جا بلند شد و بعد از چک کردن چشمی در، اونو باز کرد. کیونگسو نفس نفس میزد و مشخص بود مسافتی رو دویده. جانگ از جلوی در کنار رفت و کیونگسو منتظر بهش نگاه کرد.
_بیا داخل.
کیونگسو پشت سرش راه افتاد و با رسیدن به مرکز خونه، تونست اندام جونگین رو از پشت تشخیص بده. تمام مدتی که جانگ ازش خواسته بود خودش رو به اونجا برسونه، دلشوره ی بدی به جونش افتاده بود و فکر به اینکه جونگین در خطر باشه یا اتفاقی براش افتاده باشه، باعث کند شدن ضربان قلبش میشد اما حالا اونجا، جونگین روی مبل نشسته بود و به نظر همه چیز در رابطه با اون پسر، اوکیه. با چرخیدن نگاه جونگین و چشم در چشم شدنشون، کیونگسو نفس راحتی کشید و توی دلش خداروشکر کرد.
+قرار بود بعد از این فقط وقت کار همدیگه رو ببینیم ولی... بیا بشین.صدای جونگین اونو به خودش آورد و کیونگسو همراه با جانگ نشست.
-همه چیز خوبه؟!
کیونگسو غیر مستقیم به جونگین اشاره کرد و نیشخندی رو لب پسر برنزه نقش بست.
+یعنی میخوای بگی تو خبر نداری؟
کیونگسو با تعجب به جونگین خیره شد و جونگین به جانگ اشاره کرد. با قرار گرفتن لپ تاپ مقابل کیونگسو، چشمهای کیونگسو از چیزی که میدید و میخوند گرد شدن.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...