«شش سال بعد»
_هی کینگ سایز من اینجام.
بکهیون با دیدن سهون که با اخم کمرنگی از بین دخترای جلوی ورودی دانشگاه رد میشد، با صدای بلند گفت و با چرخیدن همزمان نصف همون دخترا به سمتی که سهون قدم برمیداشت، نیشخندی زد.
_خیلی دوست دارم بفهمم الان تو سرشون چی میگذره و تا کدوم مرحله از سکس باهاش پیش رفتن.
بکهیون تا رسیدن سهون بهش زیر لب زمزمه کرد و بعد لبخندی به پسر اخموی کنارش زد.
_چند بار دیگه باید بگم منو اینجوری صدا نکن؟!
سهون با اخم ثابتش پرسید و بکهیون ابرویی بالا انداخت.
_هی تو باید بهش افتخار کنی.
_بکهیون!
سهون خیلی جدی اسمش رو صدا زد و این به این معنی بود که شوخی بسه.
_اصلا ازین به بعد دیک فیس صدات میکنم. لیاقتت همون لقب قدیمیته.
بکهیون با دلخوری دروغینی گفت و سهون آهی کشید.
_میشه بگی چرا خواستی بیام اینجا؟!
_گفتم شاید دلت برام تنگ شده باشه.
_بیخیال ما همین چند ساعت قبل کنار هم بودیم.
_پریود!
_چی؟!
سهون با گیجی پرسید و بکهیون بهش اشاره کرد.
_الان اونی که پریوده تویی.
سهون آه دیگه ای کشید و بکهیون رو با خودش روی نیمکتی نشوند.
_بکهیون من واقعا خسته م. دیشب تا صبح بخاطر بازی جدید تو بیدار بودیم و الان واقعا برام غیر قابل درکه که انقدر پر انرژی و سرحالی.
_جونگین.
بکهیون بی ربط به حرفهای سهون گفت و سهون ابرویی بالا انداخت.
_جونگین؟!
_باید بریم دیدنش.
ابروهای سهون یبار دیگه توی هم کشیده شدن و بکهیون فکر کرد اگه یکم دیگه به اخمش نگاه کنه، قطعا غش میکنه!
_چرا اونوقت؟!
سوال کوتاه سهون بکهیون رو از افکار دخترونه ش بیرون کشید.
_دیگه وقتشه از تنهایی بیرون بیاد. کی بهتر از من و تو میتونه این کارو بکنه؟
_تا اون نخواد ما کاری نمیتونیم بکنیم.
سهون با حرص گفت و بکهیون چشماشو چرخوند. اینطور نبود که سهون مخالف باشه. اون بیشتر از هر کسی میخواست دوست احمقش از غار تنهاییش بیرون بیاد اما جونگین خودشو توی کارش غرق کرده بود و اجازه نمیداد هیچ غریق نجاتی بهش نزدیک بشه!
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...