-جونگین.
همونطور که چشمهاشو میمالید و از تخت بیرون میرفت صدا زد و وقتی جوابی ازش نشنید، به سمت روشویی رفت و آبی به صورتش زد. حتما جایی کار داشت و زود برمیگشت. به آشپزخونه رفت و با دیدن میز خالی، ابرویی بالا انداخت. حتی صبحانه هم نداشتن و باید خودش دست بکار میشد.
+بیدار شدی؟
صدای جونگین از در ورودی خونه به گوشش خورد و کمی بعد با چهره ی سرحال و پر انرژیش روبرو شد.
-کجا بودی؟ کی بیدار شدی؟
+نیم ساعتی میشه. داشتم وسایلمون رو میذاشتم توی ماشین.
کیونگسو سمت یخچال رفت و درش رو باز کرد.
-چرا بیدارم نکردی کمکت کنم؟ بشین صبحانه رو آماده کنم. ساعت چنده؟
+ساعت شیش و نیمه. لازم نیست صبحانه رو آماده کنی چون قبلا آماده شده و...
کیونگسو حالا سمتش چرخیده و در یخچال رو بسته بود.
+بیدارت نکردم چون هم دلم نمیومد وقتی اونقدر خوشکل خوابیده بودی، اذیتت کنم و هم اینکه باید حسابی پر انرژی باشی امروز.
-خوشکل خوابیده بودم؟! بیخیال کیم جونگین لازم نیس انقدر رمانتیک باشی. چرا باید پر انرژی باشم؟ قراره بریم کوه؟
+چرای اینو میفهمی یکم دیگه. فعلا برو آماده شو خوشکله. باید راه بیفتیم.
کیونگسو چشم غره ای بهش رفت و دوباره توی اتاق برگشت تا لباسهاشو عوض کنه. جونگین هم به کارای باقی مونده رسیدگی کرد و وقتی کیونگسو چمدون به دست از اتاق بیرون اومد، سمتش رفت تا اونو از دستش بگیره.
-خودم میتونم بیارمش.
کیونگسو غر زد. جونگین جوری رفتار میکرد انگار با بچه ی پنج ساله طرفه.
+میدونم میتونی عزیزم ولی گفتم که باید انرژی داشته باشی.
کیونگسو پوفی کشید و پشت سرش بیرون رفت. جونگین چمدونش رو توی صندق عقب ماشین جا داد و سوییچ رو سمتش گرفت.
+تا من در رو قفل میکنم تو ماشین رو از پارکینگ ببر بیرون.
کیونگسو سوییچ رو گرفت و جونگین مطمئن شد که توی مدتی که خونه نیست مشکلی پیش نمیاد. کیونگسو ماشین رو بیرون برده بود و جونگین بعد از بسته شدن در، سمتش رفت و روی صندلی کناریش نشست.
-چرا اونجا نشستی؟
کیونگسو میخواست در ماشین رو باز کنه و پیاده شه اما جونگین دستش رو گرفت.
+کمربندتو ببند و حرکت کن.
-من؟
+آره تو. قرارمون یادت رفت؟ وقتشه تو رانندگی کنی و من دیدت بزنم.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...