کیونگسو واقعا سپاسگزار بود که هیچکدوم از مهمون هاش درباره ی جزئیات علاقه ش نپرسیدن. اون واقعا نمیدونست اگه اونها ازش میپرسیدن اون شخص کیه و چه اتفاقی رخ داده، در جوابشون چی بگه.
تا همینجا هم بی احتیاطی کرده بود که اون حرف رو زده بود. جونمیون مرد تیزی بود و به راحتی میتونست از همه چیز با خبر بشه و کیونگسو اصلا دلش نمیخواست این اتفاق بیفته.
از طرفی چرا باید حال خوبشون رو خراب میکرد؟ اونها داشتن روزهای اول نامزدیشون رو میگذروندن و کیونگسو نمیخواست با تعریف کردن عشق شکست خورده ش، ناراحتشون کنه.
اما این دلیلی نمیشد که کیونگسو از فکر کردن دوباره به جونگین دست برداره. نه حالا که با شروع شدن هفته ی مد، تمام رسانه ها از این رویداد میگفتن و ذهن کیونگسو خواه ناخواه سمت جونگین میرفت.
کیونگسو به اندازه ای به جونگین فکر کرده و به عکس هایی که توی این چند روز ازش منتشر شده بود نگاه کرده بود که دیگه نمیتونست تحمل کنه.
میدونست اینکه دوباره قلبش با چنین سرعتی فقط با فکر کردن به جونگین میتپه، عاقلانه نیست اما نمیتونست هیچ کاریش بکنه.
اون فقط دلتنگ بود و دلتنگی هر کسی رو تا مرز جنون میرسوند.روز چهارم هفته ی مد بود که کیونگسو خودش رو بین جمعیت حاضر در مراسم پیدا کرد. اون به اندازه ای برای رفتن به مکان مراسم شتاب زده عمل کرده بود که حتی به اینکه ممکنه جونگین اون روز توی مراسم شرکت نکنه، فکر نکرده بود اما حالا هر دوی اونا اونجا بودن.
جونگین در حال نمایش و کیونگسو محو تماشا.
کیونگسو میتونست قسم بخوره که براش ذره ای لباس هایی که جونگین پوشیده بود اهمیتی ندارن. در واقع این زیبایی و جذابیت اون پسر بود که به لباسهای تنش جلوه میداد و کیونگسو کاملا به این موضوع واقف بود.
چشمهای کیونگسو از اولین لحظه ی ورود جونگین ازش جدا نشده بودن و با محو شدن جونگین از دیدرسش، کیونگسو تازه متوجه گذر زمان شد. عقربه های بی رحمی که بی توجه به عطش کیونگسو برای تماشای جونگین با سرعت گذشته بودن و کیونگسو آرزو میکرد کاش توانایی متوقف کردنشون رو داشت.
عکاس جوان حتی به ثبت اون لحظه ها هم نرسیده بود و حالا که نمایش جونگین تموم شده بود بخاطر حواس پرتیش، خودش رو سرزنش میکرد.
با این حال جایی برای پشیمونی نبود. کیونگسو تونسته بود توی همون زمان کم، جونگین رو ستایش کنه و قلب نا آرومش رو، تا حدودی راضی کنه.
هنوز چند روز دیگه از مراسم ها مونده بود و اون میتونست مخفیانه باز هم جونگین رو بی هیچ ترسی تماشا کنه.
∞💫📷💕∞
_باز هم که اخمات تو همه.
جانگ آهسته پرسید و جونگین تا زمانی که میکاپش کاملا پاک بشه سکوت کرد.
YOU ARE READING
﹏•メ↬ Great wrecking ball, Great miracles_S2 ↫メ•﹏
Fanfiction←فیک: توپ مخرب گنده، معجزه های بزرگ-فصل دوم ←وضعیت: کامل شده ←کاپل: کایسو • سهبک ←ژانر: انگست، رمنس، اسمات ‡خلاصه‡ "جونگین کیونگسو رو از خودش روند و کیونگسو همونجوری که اون ازش خواست، رفت. بدون گذاشتن هیچ رد و نشونه ای از خودش. انگار که هیچوقت توی ز...