آجوما: تولد آغاز نیست...مرگ پایان نیست...وجود داشتن بدون محدودیته...ادامه یافتن بدون آغازه
رونا کنار گوشم زمزمه کرد
رونا : این چی می گه؟
آجوما که صداشو شنید یه تای ابروشو داد بالا و چشماشو که دور تادورشو خط چشم کشیده بودو
تنگ تر کرد خم شد تو صورت رونا و دود سیگارشو تو صورتش فوت کرد وبه آرومی گفت
اجوما : تا حالا تناسخ به گوشت خورده؟
رونا با دهن باز زل زده بود به چهره ی عجیب وغریبه آجوما آب دهنمو به سختی قورت دادم یکم از فضای اتاق ترسیده بودم مخصوصا که احساس میکردم کسی پشت سرم ایستاده اما این چیزا نمیتونست جلوی میل شدیدم به این بحث جالبو بگیره برای همین پرسیدم : شما به تناسخ اعتقاد دارین؟
آجوما نیشخندی زد : فرقه ای نیست که در اون تناسخ جایگاه محکمی نداشته باشه
رونا : تناسخ دیگه چه کوفتیه؟!
سابرینا : هروقت موجودی از بین میره روحش از کالبدش جدا میشه ودر همن جهان به کالبد موجود دیگه ای درمیاد رونا که چشماش از تعجب کاملا گرد شده بود گفت :چه موجودی؟
سابرینا : خودمم نمیدونم
آجوما : می تونه هرموجودی باشه
منو رونا باشوک فریاد زدیم : هرموجودی ؟؟؟؟
آجوما از روی صندلی چوبیه پشت میز بلند شد یه عود از بالای قفسه برداشتو روشن کرد کل فضای
اون اتاق تنگ و تاریک که حتی یه پنجره هم نداشت از دود سیگارو عود پرشده بود سابرینا حس کرد
سایه سیاهی رو روی دیوار پشت سر آجوما میبینه اما به خودش گفت حتما به خاطر دوده و حواسش
با حرف آجوما پرت شد آجوما دوباره رو ی صندلی نشست...
اجوما : تناسخ چهار نوعه
نسخ:انتقال روح انسان به موجود دیگری
مسخ:انتقال روح به حیوانات
فسخ:انتقال روح به گیاهان
رسخ:انتقال روح به جامدات
سابرینا : وااای مگه همچین چیزیم داریم پس چرا ما چیزی ندیدم؟
آجوما : کارما
سابرینا : چی ؟؟؟
آجوما : همون قانون عمل وعکس العمله معروفه...دنیا تنها چیزاییو بهت نشون میده که تو به دنیا ارائه
میدی نه بیشتر...روح انسان تواناییه هرکار یو داره سابرینا فقط کافیه اراده کنه تا به هرچی بخواد
برسه اون موقع است که دنیا پنجره ی جدیدی به روش باز میکنه
سابرینا : من چطور ی میتونم این توانایی هارو بدست بیارم؟ آجوما خواهش می کنم بهم یاد بده
آجوما به چشمای مشتاقم نگاهی کردو لبخندی از سر رضایت زد
آجوما : باید اول روزنه های ورود به جهان های مختلف رو پیدا کنی برای امشب کافیه آخرهفته بیا تا تمرین های لازمو بهت بدم
بلند شدم وبرای تشکر تعظیمی کردم دست رونا رو گرفتمو از خونه خارج شدیم...☆☆☆
هی گایز نورا صبحت میکنه خب اینم از پارت اول برزخ منتظر پارت بعد باشید ....
ووت و کامنت یادتون نره 😄😄
YOU ARE READING
𝖫𝗂𝗆𝖻𝗈 | JJK.
Fanfictionهمه چیز وجود داره؛ باید باور داشته باشی سرنوشت تنهات نمیزاره...تنفر درمانت نمیکنه شجاع باش. یک روز قهرمان داستان خودت میشی 𝖶𝗋𝗂𝗍𝗍𝖾𝗇 𝖻𝗒 : 𝖭𝗈𝗋𝖺 تاریخ شروع ۱۴۰۰/۳/۱۷ Jk×girl Jin×girl Teahyung×girl Session 1 ( completed ) ✔ Session 2 (...