⬛part:2

6.1K 920 89
                                    

همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب بازم همون انتخاب هارو میکرد؟

بازم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟

بازم خیلی هارو از خودش میروند؟

شاید نه

اگه برمیگشت به عقب اون اشتباهات و انجام نمیداد و الان در این نقطه از زندگیش بی کس و تنها رها نمیشد

اگه اون اشتباهات و نمیکرد تبدیل به یه نقطه ترحم تو زندگی اطرافیانش نمیشد





خسته از اتاق عمل بیرون اومد سمت اتاق استادش رفت نیاز داشت گزارش کار و بهش برسونه

اون برترین شاگرد ورودی رشته پزشکی دانشگاه ملی سئول بود

باید یه فرقی با بقیه دانشجوها میکرد

مثلا در این حد که باید بدون استراحت و مستقیم از اتاق عملی که 6 ساعت توش سر پا ایستاده بود به اتاق استادش میرفت و بهش گزارش کار میداد

یا دقیقا 72 ساعت باید تو بیمارستان تخصصی قلب میموند و شیفت میداد حتی نمیتونست از هوای دور از الکل و پاک کننده بیمارستان تنفس کنه

در این حد که از این کار متنفر بشه از لبخند زدن به پرسنل و استادها از بوی الکل از خون از سرامیک های کف بیمارستان که از تمیزی برق میزدن از همراه بیمارایی که گریه میکردن داد میزدن از بیمار هایی که زیر دست اون و دکترای دیگه جون داده بودن از روپوش سفید از خوب کردن حال بیمارا و دلگرمی دادن به خانواده هاشون

پس کی قراره بود حال اونو خوب کنه ؟

پس کِی قرار بود حال اون خوب شه؟

کی قرار بود گذشته شومش دست از سرش برداره؟

کی قراره بود ولش کنن تا به درد خودش بمیره؟

کی قراره بود چشم رو هم بزاره و بفهمه که چهار سال گذشته فقط یه خواب بوده

یه خوابی که وقتی بیدار شه هنوزم تو بغل اونه ...

فکر کنید یکی بدترین بلایی که میتونه تو زندگیتون اتفاق بیوفته و سرتون بیاره و شما هنوزم دلتون بغل و ارامش بدنش و بخواید اونا فقط دو سال باهم بودن ولی جیمین تو این چهارسال نتونسته بود اون دو سال و فراموش کنه

اصلا درست نبود که میگفتن زمان همه چیز و حل میکنه

زمان هیچ چیزی و حل نمیکرد زمان فقط تلخ ترش میکرد

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Where stories live. Discover now