⬛last part

6.2K 772 431
                                    

کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید تنم کردم به جانگکوک نگاه کردم که شلوار مشکی زاپدارش و با پیراهن مشکیش تنش کرد کاپشن چرم مشکیش و هم پوشید به صندلی اشاره کرد

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید تنم کردم به جانگکوک نگاه کردم که شلوار مشکی زاپدارش و با پیراهن مشکیش تنش کرد کاپشن چرم مشکیش و هم پوشید به صندلی اشاره کرد

-بیا من موهات و درست کنم

-تو ؟

-اره بیا بشین بهم اعتماد کن

رو صندلی نشستم از توی اینه نگاهش کردم که مشغول درست کردن موهام شد

- واو جیمین شی شبیه دامادی شدی که میخواد بره کلیسا

از روی صندلی بلند شدم به موهاش اشاره کردم: کمک میخوای؟

سرش و تکون داد بهم لبخند زد: نه بهت اعتماد ندارم

بهش چشم غره رفتم: از بس گاوی راه بیوفت بریم دیر شد

با خنده از پشتم اومد بیرون : جیمین شی با من ازدواج میکنی؟

به لحن مسخره اش و خندیدنش اهمیت ندادم از پشتم شروع کرد به چرت و پرت گفتن زمزمه های مسخره اش و میشنیدم

-اقا داماد بیا من و بگیر

-جیمین شی با من ازدواج کن

-پارک جیمین باید با من ازدواج کنی

-دکتر پارک مریض بشم دکترم میشی

با خنده برگشتم سمتش: چرا خفه نمیشی

خندید دستش و دور گردنم انداخت: خوشحالم

منو و به خودش نزدیک تر کرد و کنار شقیقه ام و بوسید

بهش لبخند زدم و باهاش همراه شدم

با باغ اشاره کردم: اینجاست؟

ماشین و پارک کرد : اره پیاده شو

از ماشین پیاده شدم سمتم اومد دستم و گرفت از ورودی باغ واخل رفتیم باغ خیلی زیبا بود تو این فصل با درخت های گیلاس که شکوفه داده بودن پر شده بود تم صورتی و سبزی به باغ داده بود

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant