⬛part:30

4.5K 705 303
                                    

با صدای زنگ در به سو که رو مبل دراز کشیده بود با عکس کتاب هاش مشغول بود نگاه کردم سو هم نگام کرد با ذوق از رو مبل بلند شد: ددی گوک

بدو کرد سمت در و بازش کرد با صدای جیغش متوجه شدم ددی گوکش اومده

کتاب و کنارم گذاشتم منتر وارد شدنش شدم سو و بغل کرد زمزمه هاش و شنیدم

کوک: خوبی عزیزم؟

سو خودش و لوس کرد سرش و به گردن کوک مالید و بهش چسبید: دلم برات تنگ شده بود ددی 5 صبحِ ندیدمت

کوک اومد سمتم زمزمه اش و شنیدم: خوبی؟

نگام و ازش گرفتم کتابم و برداشتم قلبم تو سینم تند تند میزد تو این پنج روز بعد پیوند سو و هوآ بعد اون مشت هایی که یهش زدم واقعا بهم ریخته بودم حس غم داشت نابودم میکرد نمیخواستم بهش اسیب بزنم نمیخواستم بیشتر از این اذیتش کنم

سو: ناراحت نباش من دوست دارم

به سو نگاه کردم که سعی میکرد با دستای کوچیکش موهای جانگکوک و از پیشونیم کنار بزنه کوک نگاش و ازم گرفت پیشونی سو و بوسید

کوک: حالت خوبه؟ ببخشید که نتونستم زودتر بیام

سو: میدونم ددی بهم گفت پیش هوآ هستی نمیتونی تنهاش بزاری من بزرگ شدم همه چیز و میدونم

رو مبل با فاصله کمی از جیمین نشست چرا انقدر غمگین بود ؟مگه پیوند هوآ خوب پیش نرفته بود؟نمیدونستم ازش بپرسم یا نه فقط نگاش کردم که دوباره نگام کرد میخواستم بغلش کنم بهش دلگرمی بدم ارومش کنم

سو و روی مبل گذاشت خودش و بهم نزدیک تر کرد زمزمه کرد: جیمین

زل زد تو چشماش لعنت بهش چرا بغض کرده بود؟

دستش رو ران پام نشست خم شد پیشونیش و رو ران پام گذاشت از نزدیکیش نفسم گرفت زمزمه اش و شنیدم

-دیگه نمیتونم تحمل کنم جیم دگ نمیتونم بدون تو تحملش کنم من اشتباه کردم میدونم نمیتونی من و ببخشی خودمم نمیتونم خودم و ببخشم ولی لطفا حداقل باهام حرف بزن بزار صدات و بشنوم من و بزن انقدر بزن تا اروم شی ولی دگ نمیتونم خواهش میکنم ازت التماس میکنم جیمین برگرد پیشم

اشکاش شلوارکم و خیس کرد با پشت دستم اشکام و از رو گونه ام پاک کردم به سو نگاه کردم کتابش تو دستش زل زده بود به ما نگام و ازش گرفتم چیکار باید میکردم چرا انقدر بخشیدنش سخت بود؟چرا انقدر جفتمون داشتیم زجر میکشیدیم باید بهش یه فرصت دوباره میدادم؟

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Where stories live. Discover now