چند دقیقه تو دستشویی موندم تا قرص اثر کنه نفس عمیق کشیدم و اومدم بیرون جانگکوک رو مبل نشسته بود سو تو بغلش بود داشت بهش کتابش و نشون میداد ولی مشخص بودحواسش اصلا به سو نیست
با حس کردن فورمون هام نگام کرد نگام و ازش گرفتم به تهیونگ که با گوشیش ور میرفت نگاه کردم
-چیزی میخورین؟
سو انگشت اشاره اش و بالا اورد: من یه کوچولو کیک میخورم
جانگکوک نگاش کرد: چرا یه کوچولو؟
سو لباش و جلو داد خودش و لوس کرد: ددی جیمین گفته اگه زیاد شیرینی بخورم مریض میشمتهیونگ: به پسرا خبر دادم بیان اینجا
چشمام گرد شد: چی خبر دادی
تهیونگ: اینکه شما برگشتین پیش هم
-تهیونگ این چه کاری بود؟
تهیونگ: جین هیونگ خیلی خوشحال شد یونگی هم انگار اصلا سوپرایز نشد
-میشه اجازه بدی خودم زندگیم و کنترل کنم؟حتی از من نپرسیدی میخوام پسرا بدونن یا نه
تهیونگ: بدونن بهتره
-اینو تو مشخص میکنی؟
تهیونگ: اره
-اینجوری تو چشمام زل نزن بیشعور
تهیونگ شونه بالا انداخت نگام و از چشمای گستاخش گرفتم
سمت اشپزخونه رفتم تا قهوه اماده کنم الان اصلا امادگی برخورد با پسرا و نداشتم
با سینی قهوه وارد سالن شدم سکوت عجیبی تو سالن بود که فقط زمزمه های سو پیش گوش کوک باعث شکستنش میشد و تهیونگی که یا اخم زل زده بود به سو و جانگکوک
قهوه ها و روی میز گذاشتم با فاصله از جانگکوک نشستم همین که نزدیکش باشم میتونست کمی از هیجانات گرگ درونم کم کنه
نگام کرد لبخند زد: ممنون
سو نگام کرد: ددی حالا ددی گوک میتونه پیش ما زندگی کنه؟
جانگکوک نگاش و از چشمام گرفت به سو نگاه کرد نفس عمیق کشیدم لعنت به این دوران
جانگکوک : یه کمی دیگه صبر کن عزیزم وقت همه چیز درست شد با هم زندگی میکنیم
سو اخماش تو هم رفت: پس کِی؟همه اش داری میگی صبر کن صبر کن من میخوام بغل تو بخوابم
ESTÁS LEYENDO
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanficنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...