⬛part:31

4.5K 706 498
                                    

چند دقیقه تو دستشویی موندم تا قرص اثر کنه نفس عمیق کشیدم و اومدم بیرون جانگکوک رو مبل نشسته بود سو تو بغلش بود داشت بهش کتابش و نشون میداد ولی مشخص بودحواسش اصلا به سو نیست

با حس کردن فورمون هام نگام کرد نگام و ازش گرفتم به تهیونگ که با گوشیش ور میرفت نگاه کردم

-چیزی میخورین؟

سو انگشت اشاره اش و بالا اورد: من یه کوچولو کیک میخورم

جانگکوک نگاش کرد: چرا یه کوچولو؟


سو لباش و جلو داد خودش و لوس کرد: ددی جیمین گفته اگه زیاد شیرینی بخورم مریض میشم

تهیونگ: به پسرا خبر دادم بیان اینجا

چشمام گرد شد: چی خبر دادی

تهیونگ: اینکه شما برگشتین پیش هم

-تهیونگ این چه کاری بود؟

تهیونگ: جین هیونگ خیلی خوشحال شد یونگی هم انگار اصلا سوپرایز نشد

-میشه اجازه بدی خودم زندگیم و کنترل کنم؟حتی از من نپرسیدی میخوام پسرا بدونن یا نه

تهیونگ: بدونن بهتره

-اینو تو مشخص میکنی؟

تهیونگ: اره

-اینجوری تو چشمام زل نزن بیشعور

تهیونگ شونه بالا انداخت نگام و از چشمای گستاخش گرفتم

سمت اشپزخونه رفتم تا قهوه اماده کنم الان اصلا امادگی برخورد با پسرا و نداشتم

با سینی قهوه وارد سالن شدم سکوت عجیبی تو سالن بود که فقط زمزمه های سو پیش گوش کوک باعث شکستنش میشد و تهیونگی که یا اخم زل زده بود به سو و جانگکوک

قهوه ها و روی میز گذاشتم با فاصله از جانگکوک نشستم همین که نزدیکش باشم میتونست کمی از هیجانات گرگ درونم کم کنه

نگام کرد لبخند زد: ممنون

سو نگام کرد: ددی حالا ددی گوک میتونه پیش ما زندگی کنه؟

جانگکوک نگاش و از چشمام گرفت به سو نگاه کرد نفس عمیق کشیدم لعنت به این دوران

جانگکوک : یه کمی دیگه صبر کن عزیزم وقت همه چیز درست شد با هم زندگی میکنیم

سو اخماش تو هم رفت: پس کِی؟همه اش داری میگی صبر کن صبر کن من میخوام بغل تو بخوابم

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Donde viven las historias. Descúbrelo ahora