به سو نگاه کردم خم شدم از شکلات رو میز بهش دادم با ذوق از دستم گرفت مشغول خوردنش شد به دکتر نگاه کردم
-امروز میتونید ازمایش سازگاری بافتی و بگیرید؟ ببینید سازگاری دارن یانه؟
لبخند زد از جاش بلند شد: البته چرا که نه هرچه سریع تر انجام شه بهتره با روال کار اشنایی میتونم درخواست کنم سو و ببریم به بخش؟
از جام بلند شدم سو بغل کردم سمت مسیری که راهنمایی میکرد رفتم نگران به خودم چسبوندمش
-ددی میریم پیش هوآ؟
-نه عزیزم تو اول به هوآ کوچولو کمک میکنی خوب بشه بعد میبینیش
-چطوری کمک کنم
-یه کوچولو میخوابی بهت امپول میزنن خوب میشی باشه؟
چشاش ترسید به شونم چنگ زد: نه نه ددی نه من میترسم
-ترس نداره که عشقم اصلا درد نداره
-نمیخوام قول میدم پسر خوبی باشم ددی امپول نمیزنم
دستش و دور گردنم حلقه کرد چسبید بهم : لطفا لطفا
زد زیر گریه
پووف کلافه کشیدم وارد اتاق شدم که دوتا پرستار و خود دکتر بودن سو از گردنم جدا نمیشد گریه میکرد و جیغ میزد
-من.امپول نمیزنمممممم لطفا لطفا ددی
جیغ زد: ددی گوک ددییییییی نجاتم بده
دستم و رو دهنش گذاشتم به زور از خودم جداش کردم: سو عزیزم من و ببین عشقم زنگ بزنم ددی گوک بیاد پیشت؟ اروم میشی؟
همچنان گریه میکرد جیغ میزد: ددی دیگه دوست ندارم دوست ندارمممممممم تو بدی بد بدی
به زور گوشیم و از جیب شلوار تنگم بیرون کشیدم در حالی که سو همچنان به گردنم چسبیده بود شماره کوک و گرفتم بلافاصله صدای گرفته اش تو گوشی پیچید
-جیمین؟
-کجایی؟
-بیمارستان پیش هوآ
-بیا طبقه دوم بخش نمونه گیری
-چی؟
-عصبی زمزمه کردم: نشنیدی چی گفتم صدای گریه سو و نمیشنوی زود بیا اینجا اتاق 22
هول شده زمزمه کرد : باشه باشه دارم میام اتفاقی برای سو افتاده؟ جیمین یه چیزی بگو
YOU ARE READING
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanfictionنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...