⬛part:26

4.1K 725 229
                                    

-من جلوش وا ندادم اون اصلا کاری باهام نداره چرا انقدر درکش سخته میگم اون خودش کلی مشکل داره یونگ کلی مشکل داره میبینی باید با جیهو سر و کله بزنه مشکلات هوآ و سو اصلا میدونی سو خودش چقدر ممکنه اذیتش کنه؟ فکر میکنی دگ حوصله سر و کله زدن با من و داره؟

یونگی: اره فکر میکنم داره


مینهو: جیمین


پووف کلافه کشیدم برگشتم سمتش: سلام


مینهو: چه خبر شده کل بیمارستان دارن درباره تو حرف میزنن


یونگی: خسته نباشی


مینهو: ممنون تو چرا انقدر عصبانی به نظر میای


یونگی: چیز خاصی نیست


از کنارمون رد شد به رفتنش نگاه کردم


مینهو: جیمین موضوع چیه؟


-هیچی


مینهو: ولی کل پرسنل.

.... ..

عصبی پریدم تو حرفش: کل پرسنل برن به درک


خواستم از کنارش رد شم که بازوم و گرفت: باید حرف بزنیم


-الان باید به بیمارم سر بزنم


من و سمت رست روم کشید: زیاد وقتت و نمیگیره


در و باز کرد وارد اتاق شدیم برگشتم سمتش: ببین واقعا چیز خاصی نیست جیهو اومده چرت و پرت گفته همین


مینهو: و چرا یونگی گفته که تو دوست پسرشی؟


کلافه موهام و از تو صورتم زدم کنار: تا دهن جیهو و ببنده


مینهو: فکر نمیکنی در عوض بستن دهن خواهرت دهن همکارا و پرسنل باز شده و همه دارن از تو و اغفال کردن جفت خواهرت و رابطه پیچیده ات با یونگی میگن

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant