"زمان حال"
با صدای باز شدن در از خاطرات دردناکش بیرون اومد چشاش و از حجوم خاطرات فشار داد
سو دستش و ول کرد بدو کرد سمت در داد زد: ته ته اومد
به ورودی نگاه کرد که تهیونگ اومد داخل سو منتظر سمتش رفت و یه لگد به پاش زد خندید : ا
ومدی
تهیونگ بی توجه به حضور جانگکوک خم شد سو و بغل کرد فشارش داد : میدونی سو کم کم داری مثل یه خر جفتک میندازی
سو: جفتک؟
تهیونگ خندید که سوپاهاش و بیشتر تکون داد جیغ زد: من و بزار پاییننننننننننننننننن ددی نجاتم بدههههههههههه لفطاااااااا
تهیونگ بی توجه به سو تو بغلش به جانگکوک نگاه کرد انقدر حرص و عصبانیت و داشت تجربه میکرد که نمیدونست جلوی سو چطور باید تخلیه اش کنه
سو و رو زمین گذاشت سو بدو کرد سمت جانگکوک دستش و گرفت: ته ته این ددی شماره 2 مَنِ
تهیونگ: دارم میبینم فلفل
سو: برام تلسکوپ خریده بیا ببین
دست جانگکوک و ول کرد سمت تهیونگ رفت تهیونگ رو زانوهاش خم شد موهاش و بهم ریخت : برو تو اتاقت منم الان میام
سو: الان بیا
تهیونگ: اول تو برو من میرم دستشویی بعد میام باشه؟
سو تند تند سر تکون داد : باشه زود زود بیا
از کنار تهیونگ بدو کرد سمت طبقه بالا تهیونگ منتظر نگاش کرد تا صدای در اتاق سو و شنید
تو یه لحظه حمله کرد سمت جانگکوک و مشتش و تو صورتش کوبید کوک یه قدم عقب رفت ولی چیزی نگفت حتی اونم تو این مرحله میدونست هر بلایی که دوستای دوساله اش سرش بیارن حقشه مشت دوم تو فکش خورد از دردش اخ ارومی گفت با دستش فکش و لمس کرد
تهیونگ: میخوای با سو در ارتباط باشی؟مرتیکه عیاش کلاه بردار
و مشت سوم جایی نزدیک دماغش با درد دماغش و گرفت خیسی دستش ثابت میکردن که خونریزی کرده ب
اید اعتراف میکرد مشتای تهیونگ زیادی سنگین بودن
تهیونگ یقه اش و گرفت تو صورتش غرید: تو با چه رویی اینجایی ؟تو چقدر حیوونی؟اینجا چه غلطی میکنی؟ دوباره برگشتی که چی بشه؟همون قبرستونی که بودی با بچه و زنت میمردی دیگه برگشتی چی و ثابت کنی؟ها چیو ثابت کنی؟
YOU ARE READING
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanfictionنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...