⬛part:4

4.5K 812 150
                                    

سو خودش و روی جین هیونگ پرت کرد بهش چسبید

-عمو

جین بغلش کرد رو پاهاش نشوندش:تو یه روز دست و پات میشکنه وقتی اینجوری روبقیه میپری

تهیونگ با ظرف پاپ کورن پنیری مورد علاقه اش کنارم نشست :جالبیش اینجاست که فقط علاقه داره رو امگا ها اونجوری بپره

سو به تهیونگ اخم کرد براش زبون در اورد تهیونگ هم متقابلا براش زبون در اورد

تهیونگ:هی بچه دَدیت بهت یاد نداده زبون درازی نکنی؟

سو به جین هیونگ بیشتر چسبید:تو ام انجامش دادی پس یعنی ددی تو هم بهت یاد نداده

هوسوک خندید:حقیقتا این بچه از کونت افتاده جیمین

لبخند رو لبم نشست : اون فقط یه کم زرنگه

نامجون: عشقم بیا اینجا ببینم

از بغل جین هیونگ بیرون اومد و رو مبل سمت نامجون هیونگ بدو کرد رو پاش نشست

سو: من از ددی خواستم تا برام تلسکوپ بگیره میخواد زود زود ستاره هارو ببینم

نامجون:هوم فکر خوبیه انوقت میتونیم با هم در مورد پلانتیا حرف بزنیم

سو تند تند سر تکون داد:من اول باید برم مدرسه کلی چیز یاد بگیرم بعد میتونم مثل نیکلاس کوپرنیک بشم

تهیونگ زمزمه کرد:این یارو کی هست اصلا؟

-کوپرنیک ستاره شناس بود که نظریه خورشید مرکزی و داد

تهیونگ گیج نگام کرد بیشتر توضیح دادم:اون بود که گفت این خورشیدِ که در مرکز منظومه شمسی هستش و سایرسیارات از جمله زمین به دور اون در میچرخن.

تهیونگ همچنان زل زده بود بهم گیج نگام میکرد بعد چند دقیقه بهم چشم غره داد :حالا هرچی, پسرت یه جانوره البته جای حرفی نمیمونه وقتی پدرش تویی

نگاش و ازم گرفت

جین:یونگی شیفت بود؟

-اره

هوسوک:شما دوتا بالاخره خودتون و تو اون بیمارستان به کشتن میدید

تهیونگ:دلم برام یونگی هیونگ تنگ شده یک هفته است ندیدمش

نامجون: منم همینطور اخرین بار هم تو همون بیمارستان دیدمش وقتی جیم و برده بودیم

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Donde viven las historias. Descúbrelo ahora