سو خودش و روی جین هیونگ پرت کرد بهش چسبید
-عمو
جین بغلش کرد رو پاهاش نشوندش:تو یه روز دست و پات میشکنه وقتی اینجوری روبقیه میپری
تهیونگ با ظرف پاپ کورن پنیری مورد علاقه اش کنارم نشست :جالبیش اینجاست که فقط علاقه داره رو امگا ها اونجوری بپره
سو به تهیونگ اخم کرد براش زبون در اورد تهیونگ هم متقابلا براش زبون در اورد
تهیونگ:هی بچه دَدیت بهت یاد نداده زبون درازی نکنی؟
سو به جین هیونگ بیشتر چسبید:تو ام انجامش دادی پس یعنی ددی تو هم بهت یاد نداده
هوسوک خندید:حقیقتا این بچه از کونت افتاده جیمین
لبخند رو لبم نشست : اون فقط یه کم زرنگه
نامجون: عشقم بیا اینجا ببینم
از بغل جین هیونگ بیرون اومد و رو مبل سمت نامجون هیونگ بدو کرد رو پاش نشست
سو: من از ددی خواستم تا برام تلسکوپ بگیره میخواد زود زود ستاره هارو ببینم
نامجون:هوم فکر خوبیه انوقت میتونیم با هم در مورد پلانتیا حرف بزنیم
سو تند تند سر تکون داد:من اول باید برم مدرسه کلی چیز یاد بگیرم بعد میتونم مثل نیکلاس کوپرنیک بشم
تهیونگ زمزمه کرد:این یارو کی هست اصلا؟
-کوپرنیک ستاره شناس بود که نظریه خورشید مرکزی و داد
تهیونگ گیج نگام کرد بیشتر توضیح دادم:اون بود که گفت این خورشیدِ که در مرکز منظومه شمسی هستش و سایرسیارات از جمله زمین به دور اون در میچرخن.
تهیونگ همچنان زل زده بود بهم گیج نگام میکرد بعد چند دقیقه بهم چشم غره داد :حالا هرچی, پسرت یه جانوره البته جای حرفی نمیمونه وقتی پدرش تویی
نگاش و ازم گرفت
جین:یونگی شیفت بود؟
-اره
هوسوک:شما دوتا بالاخره خودتون و تو اون بیمارستان به کشتن میدید
تهیونگ:دلم برام یونگی هیونگ تنگ شده یک هفته است ندیدمش
نامجون: منم همینطور اخرین بار هم تو همون بیمارستان دیدمش وقتی جیم و برده بودیم
ESTÁS LEYENDO
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanficنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...